pyramidal

/pəˈræmədəl//ˈpɪrəmɪd/

معنی: هرمی
معانی دیگر: pyramidical هرمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pyramidally (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or resembling a pyramid.

جمله های نمونه

1. Will, work and wait are the pyramidal cornerstones for success.
[ترجمه گوگل]اراده، کار و انتظار سنگ بنای هرمی موفقیت هستند
[ترجمه ترگمان]ویل، کار و انتظار، سنگ محکی برای موفقیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The buds are conical or pyramidal in shape.
[ترجمه گوگل]جوانه ها مخروطی یا هرمی شکل هستند
[ترجمه ترگمان]جوانه ها به شکل هرمی یا هرمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conventional sharp-electrode voltage recordings were made from pyramidal neurons in the CA1 region.
[ترجمه گوگل]ثبت ولتاژ الکترود تیز معمولی از نورون های هرمی در ناحیه CA1 ساخته شد
[ترجمه ترگمان]نوارهای صوتی - الکترود متداول از نورون های هرمی شکل در منطقه ca۱ ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This gives the familiar picture of organisations as pyramidal structures of laterally connected departments and hierarchical levels.
[ترجمه گوگل]این تصویری آشنا از سازمان ها به عنوان ساختارهای هرمی از بخش های متصل جانبی و سطوح سلسله مراتبی به دست می دهد
[ترجمه ترگمان]این به تصویر آشنا از سازمان ها به عنوان ساختارهای هرمی از بخش های متصل به جانبی و سطوح سلسله مراتبی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Confocal images of a CA1 pyramidal neuron in a hippocampal slice. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]تصاویر هم کانونی یک نورون هرمی CA1 در یک برش هیپوکامپ فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]تصاویر Confocal از یک نورون به هم پیوسته ca۱ در یک برش hippocampal فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Simplified formula of pyramidal horn near—fieldgain is derived.
[ترجمه گوگل]فرمول ساده شده شاخ هرمی نزدیک به میدان مشتق شده است
[ترجمه ترگمان]فرمول ساده شده بوقی هرمی نزدیک - fieldgain بدست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His heart quailed before the enormous pyramidal shape.
[ترجمه گوگل]قلبش در برابر شکل عظیم هرمی بلدرچین شد
[ترجمه ترگمان]قلب آراگون قبل از شکل هرمی غول آسا، خود را باخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chinese perennial with pyramidal racemes of rose - veined flowers and aromatic roots used medicinally and as flavoring.
[ترجمه گوگل]گیاه چند ساله چینی با شاخه های هرمی شکل از گل های رز - رگبردار و ریشه های معطر به عنوان طعم دهنده و دارویی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]perennial چینی با رشد هرمی از گل سرخ و ریشه های آروماتیک از medicinally و به عنوان flavoring استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tower is topped by a low pyramidal roof with a weathercock.
[ترجمه گوگل]بالای این برج یک سقف هرمی شکل کم ارتفاع با خروس آب و هوا قرار دارد
[ترجمه ترگمان]برج با یک سقف هرمی پایین با a قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The result of a mismatch pyramidal horn gain measurement is given, and it agrees well with the standard gain values published.
[ترجمه گوگل]نتیجه اندازه گیری افزایش شاخ هرمی ناهماهنگی داده شده است، و به خوبی با مقادیر بهره استاندارد منتشر شده مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک عدم انطباق بوقی هرمی به دست می آید، و بخوبی با مقادیر بهره استاندارد منتشر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. RESULTS: The layer of CA1 pyramidal cells in both AO groups became thinner with pyknotic nuclei than control.
[ترجمه گوگل]ResultsThe لایه سلول های هرمی CA1 در هر دو گروه AO با هسته pyknotic نازک تر از کنترل شد
[ترجمه ترگمان]نتایج: لایه ای از سلول های هرمی ca۱ در هر دو گروه AO با هسته pyknotic نسبت به کنترل نازک تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A few fibers crossed into the contralateral pyramidal tract were traced into RPC on that side.
[ترجمه گوگل]چند فیبر عبوری به دستگاه هرمی طرف مقابل به RPC در آن سمت ردیابی شد
[ترجمه ترگمان]چند تن از الیاف روی زمین هرمی contralateral رد شدند و از آن طرف رد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Place cells are the location - specific hippocampal pyramidal cells with complicated spikes.
[ترجمه گوگل]سلول های مکان مکان هستند - سلول های هرمی هیپوکامپ خاص با سنبله های پیچیده
[ترجمه ترگمان]سلول ها دارای سلول های هرمی hippocampal خاص با spikes پیچیده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some pyramidal neurons in stratum pyramidale of sector CA1 showed a series of morphological changes with aging under electron microscope.
[ترجمه گوگل]برخی از نورون های هرمی در لایه هرمی بخش CA1 یک سری تغییرات مورفولوژیکی با پیر شدن در زیر میکروسکوپ الکترونی نشان دادند
[ترجمه ترگمان]برخی از نورون های هرمی شکل در لایه لایه بخش ca۱ یک سری از تغییرات مورفولوژیک با استفاده از میکروسکوپ الکترونی نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I lounged on the couch in the attic sitting-room, pyramidal in shape with deep-set windows.
[ترجمه گوگل]روی کاناپه اتاق نشیمن اتاق زیر شیروانی، هرمی شکل با پنجره های عمیق نشستم
[ترجمه ترگمان]روی مبل روی کاناپه لم دادم - اتاق نشیمن، هرمی و با پنجره های عمیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هرمی (صفت)
pyramidal, pyramidical

تخصصی

[زمین شناسی] هرمی، دارای تقارن یک هرم
[ریاضیات] هرمی
[پلیمر] هرمی شکل

انگلیسی به انگلیسی

• resembling a pyramid; pertaining to a pyramid

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pyramid
✅️ صفت ( adjective ) : pyramidal
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس