صفت ( adjective )
مشتقات: putridly (adv.), putridity (n.), putridness (n.)
مشتقات: putridly (adv.), putridity (n.), putridness (n.)
• (1) تعریف: of, concerning, or exhibiting rot or decomposition.
• مترادف: addled, decaying, decomposing, rotten
• مشابه: bad, moldy, mortified, purulent, rancid, saprogenic, sour, spoiled
• مترادف: addled, decaying, decomposing, rotten
• مشابه: bad, moldy, mortified, purulent, rancid, saprogenic, sour, spoiled
- The putrid meat gave off a nauseating smell.
[ترجمه گوگل] گوشت گندیده بوی تهوع آوری می داد
[ترجمه ترگمان] گوشت فاسد بوی تهوع آور را می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گوشت فاسد بوی تهوع آور را می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having a strong unpleasant odor, as of decaying matter.
• مترادف: fetid, rancid, rank, rotten, sour
• مشابه: foul, moldy, musty, noisome, sickening, spoiled
• مترادف: fetid, rancid, rank, rotten, sour
• مشابه: foul, moldy, musty, noisome, sickening, spoiled
- They breathed the foul air of the putrid swamp.
[ترجمه گوگل] هوای کثیف مرداب فاسد را تنفس کردند
[ترجمه ترگمان] هوای متعفن باتلاق را استنشاق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هوای متعفن باتلاق را استنشاق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: exceptionally bad or offensive.
• مترادف: offensive, revolting
• مشابه: awful, bad, disgusting, fulsome, horrible, loathsome, objectionable, rank, repellent, repulsive, rotten, sickening, terrible
• مترادف: offensive, revolting
• مشابه: awful, bad, disgusting, fulsome, horrible, loathsome, objectionable, rank, repellent, repulsive, rotten, sickening, terrible
- I think these gory movies are simply putrid.
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم این فیلم های ترسناک به سادگی پوچ هستند
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم این فیلم های خونین به سادگی فاسد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم این فیلم های خونین به سادگی فاسد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید