putrefaction

/ˌpjuːtrɪˈfækʃn̩//ˌpjuːtrɪˈfækʃn̩/

معنی: فساد، پوسیدگی، عفونت، تعفن، گندیدگی
معانی دیگر: فساد (همراه با تعفن)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: putrefactive (adj.)
(1) تعریف: the act or process of rotting or decomposing.
مشابه: decay, rot

- Heat had increased the rate of putrefaction, so identification of the body would be more difficult.
[ترجمه گوگل] گرما سرعت پوسیدگی را افزایش داده بود، بنابراین شناسایی جسد دشوارتر خواهد بود
[ترجمه ترگمان] گرما میزان فساد را افزایش داده بود، بنابراین شناسایی بدن دشوارتر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the fact or condition of being rotted or putrid.
مشابه: rot

جمله های نمونه

1. The smell was awful. Putrefaction had already set in.
[ترجمه گوگل]بوی بدی بود پوترفیکشن قبلاً شروع شده بود
[ترجمه ترگمان]بو وحشتناک بود putrefaction وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is a clear difference between fermentation and putrefaction .
[ترجمه گوگل]تفاوت آشکاری بین تخمیر و پوسیدگی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین تخمیر و عفونت، تفاوت آشکاری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do not eat the food of putrefaction, do not drink unboiled water, eat melon and fruit raw to want scald, want nurturance anteprandial hind the good convention that wash one's hands.
[ترجمه گوگل]غذای پوسیدگی را نخورید، آب نجوش نیافته ننوشید، خربزه و میوه را خام بخورید تا دلمه بخواهد، تغذیه پیش از غذا را بخواهید، مانع از شستن دست است
[ترجمه ترگمان]غذاهای فاسد و گندیده را نخورید، آب شیرین بخورید، هندوانه و میوه بخورید و بخورید، nurturance anteprandial را که دستان خود را می شویند، بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Meat is always in a certain degree of putrefaction, and the decay is increased when it is introduced into the stomach.
[ترجمه گوگل]گوشت همیشه در درجه معینی از پوسیدگی است و وقتی وارد معده می شود پوسیدگی آن افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]گوشت همیشه در درجه خاصی از فساد است و پوسیدگی در زمانی که به شکم وارد می شود افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Crisp and tender, well-salted, bright in colour, no putrefaction, free from admixture.
[ترجمه گوگل]ترد و لطیف، به خوبی نمک زده، به رنگ روشن، بدون پوسیدگی، بدون مواد افزودنی
[ترجمه ترگمان]خشک و لطیف، نمک سود، درخشان، عاری از غصه، عاری از غصه، رها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Putrefaction makes meat turn green which is then dyed with red chemicals to appear fresh.
[ترجمه گوگل]گندیدگی باعث سبز شدن گوشت می شود و سپس با مواد شیمیایی قرمز رنگ می شود تا تازه به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]putrefaction باعث می شود که گوشت سبز شود و سپس با مواد شیمیایی قرمز رنگ شود تا تازه ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Expert: This kind of shrimp has been putrefaction.
[ترجمه گوگل]کارشناس: این نوع میگو پوسیده شده است
[ترجمه ترگمان]متخصص: این نوع میگو از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Putrefaction causes meat to turn green which is then dyed with red chemicals to appear fresh.
[ترجمه گوگل]گندیدگی باعث سبز شدن گوشت می شود و سپس با مواد شیمیایی قرمز رنگ می شود تا تازه به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]putrefaction باعث می شود که گوشت سبز شود و سپس با مواد شیمیایی قرمز رنگ شود تا تازه ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rome had fallen into moral putrefaction.
[ترجمه گوگل]رم در فساد اخلاقی فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]رم در فساد اخلاقی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Proteolysis and putrefaction are typical results of microbial spoilage of such high - protein materials.
[ترجمه گوگل]پروتئولیز و پوسیدگی نتایج معمولی از فساد میکروبی چنین مواد پر پروتئین است
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pope, in a Swiftian moment, connects women's changes with dirt and, in the image of fly-blow, putrefaction.
[ترجمه گوگل]پوپ، در یک لحظه سوئیفتی، تغییرات زنان را با خاک و در تصویری از مگس دم، پوسیدگی پیوند می دهد
[ترجمه ترگمان]پاپ در یک لحظه، تغییرات زنان را با خاک مرتبط می سازد و در تصویر ناشی از پرواز، فساد و گندیدگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After all, Macbride had shown that carbonated water prevented putrefaction and had antiseptic properties.
[ترجمه گوگل]از این گذشته، مکبرید نشان داده بود که آب گازدار از پوسیدگی جلوگیری می کند و خاصیت ضد عفونی کنندگی دارد
[ترجمه ترگمان]بعد از همه، Macbride نشان داده بود که آب کربناته از فساد ناشی می شود و خواص ضد عفونی کننده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Midway between sun and stagnant water he blazed in his glorious colors of putrefaction dark green, dark blue, black.
[ترجمه گوگل]او در میانه راه بین خورشید و آب راکد در رنگ‌های پرشکوه خود از پوسیدگی سبز تیره، آبی تیره، سیاه می‌درخشید
[ترجمه ترگمان]میانه آفتاب و آب راکد، او در رنگ های پر شکوه و پرشکوه، آبی تیره، آبی تیره و تیره، می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

پوسیدگی (اسم)
decay, rottenness, putrefaction, putrescence

عفونت (اسم)
infection, putrefaction, putridity

تعفن (اسم)
putrefaction, stench, stink, putridity, rancidity

گندیدگی (اسم)
putrefaction, putrescence, putridity, sepsis

تخصصی

[زمین شناسی] فساد مواد آلی - تجزیه ماده آلی با تقطیر آهسته در حضور آب، بدون هوا. متان و دیگر محصولات گازی(H2, NH3, H2S) تشکیل می شوند.

انگلیسی به انگلیسی

• decomposition, rotting, decay

پیشنهاد کاربران

This refers to the process of decay or decomposition, especially in a way that produces a foul smell. It can also be used to describe something that is in a state of putrefaction or decay.
فرآیند پوسیدگی یا تجزیه، به ویژه به روشی که بوی بد ایجاد می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین می توان از آن برای توصیف چیزی که در حالت پوسیدگی یا فساد است استفاده کرد.
مثال؛
The dead animal started to undergo putrefaction.
A person might say, “The putrefaction of the garbage is causing a terrible odor. ”
In a figurative sense, someone might say, “The putrefaction of moral values is a sign of societal decay. ”

putrefaction ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: فساد 2
تعریف: تجزیۀ واپایش نشدۀ مواد آلی که در نتیجۀ واکنش های بی هوازی انجام می شود و بوی نامطبوع تولید می کند

بپرس