put up a fight

پیشنهاد کاربران

The people of the village put up a heroic fight against the construction of the new motorway, but finally lost the battle.
مردم روستا در مقابل ساخت بزرگراه جدید مبارزه ای قهرمانانه کردند ولی در نهایت شکست خوردند
جلوی کسی درآمدن، کم نیاوردن.
مقاومت کردن ( با اشکال مختلف )
He always puts up a fight when it's bedtime
دفاع کردن حتی وقتی که امیدی به پیروزی نباشد
سرسختانه جنگیدن و مقاومت کردن، مصمم برای رسیدن به موفقیت یا رهایی از یک وضعیت دشوار تلاش کردن

بپرس