put up

/pʊtˈəp//pʊtʌp/

معنی: بناء کردن، برگزیدن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن
معانی دیگر: 1- پیشنهاد کردن، مطرح کردن 2- به عنوان نامزد معرفی کردن 3- برپا کردن، ساختن 4- در منزل خود جا دادن، اتاق و بستر دادن 5-(مقاومت و غیره) کردن 6- (به کاری) واداشتن 7- (شمشیر) غلاف کردن، متحمل شدن، علنی ساختن، طرح کردن، منزل دادن، بنا کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) planned or arranged secretly beforehand.

جمله های نمونه

1. a put-up job
کاری که از قبل و به طور سری نقشه کشی شده

2. I can't put up with it any longer.
[ترجمه گوگل]دیگه نمیتونم تحملش کنم
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانم آن را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We thought we'd put up/hang some wallpaper in the children's bedroom to make it brighter.
[ترجمه گوگل]فکر کردیم برای روشن‌تر کردن اتاق خواب بچه‌ها کاغذ دیواری بچینیم/آویز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کردیم که در اتاق خواب بچه ها یک خرده کاغذدیواری بریزیم و آن را روشن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The party intends to field / put up a candidate in the next general election.
[ترجمه گوگل]این حزب در نظر دارد در انتخابات عمومی بعدی نامزدی را معرفی کند
[ترجمه ترگمان]این حزب قصد دارد تا یک نامزد را در انتخابات عمومی بعدی وارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. On February 12th he put up for sale a second tranche of 32 state-owned companies.
[ترجمه زینب سرامد] در دوازدهم فوریه او یک سهم ثانوی از ۳۲ شرکت دولتی را برای فروش گذاشت.
|
[ترجمه گوگل]در 12 فوریه او بخش دوم 32 شرکت دولتی را برای فروش گذاشت
[ترجمه ترگمان]در ۱۲ فوریه او سهم خود از ۳۲ شرکت دولتی را به فروش رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The students put up a poster on the bulletin board.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان پوستری را روی تابلوی اعلانات نصب کردند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان یک پوستر روی تابلوی اعلانات نصب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Please put up your hand if you have any questions.
[ترجمه گوگل]لطفا اگر سوالی دارید دست خود را بالا ببرید
[ترجمه ترگمان]لطفا اگر سوالی داشتید دستتون را بلند کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Smoke detectors are cheap and easy to put up.
[ترجمه گوگل]آشکارسازهای دود ارزان هستند و به راحتی نصب می شوند
[ترجمه ترگمان]ردیاب های دودی ارزان و آسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People put up their homes as collateral in order to raise the money to invest in the scheme.
[ترجمه گوگل]مردم خانه های خود را به عنوان وثیقه می گذارند تا پول سرمایه گذاری در این طرح را جمع آوری کنند
[ترجمه ترگمان]مردم خانه های خود را به عنوان وثیقه در نظر گرفتند تا پول را برای سرمایه گذاری در این طرح افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only a saint can put up with her children.
[ترجمه گوگل]فقط یک قدیس می تواند فرزندانش را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]فقط یک قدیس می تواند با بچه هایش زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His wife must have been a saint to put up with him for all those years.
[ترجمه Amin] همسرش باید یه قدیس بوده باشه که تونسته این سالها با او بسازد/کنار بیاد
|
[ترجمه گوگل]همسرش باید یک قدیس بوده باشد تا در تمام آن سالها او را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]حتما زنش یک قدیس بوده که تمام آن سال ها را با او بیدار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can't put up with this awful machine any longer.
[ترجمه گوگل]من دیگه نمیتونم این ماشین افتضاح رو تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانم این ماشین لعنتی را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The victim put up a heroic struggle against his assailant.
[ترجمه گوگل]قربانی مبارزه ای قهرمانانه با ضارب خود انجام داد
[ترجمه ترگمان]قربانی یه درگیری قهرمانانه در برابر ضارب ایجاد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can anyone put up bail for you?
[ترجمه گوگل]آیا کسی می تواند برای شما وثیقه بگذارد؟
[ترجمه ترگمان]کسی برات وثیقه گذاشته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her parents have agreed to put up bail for her.
[ترجمه گوگل]والدین او موافقت کرده اند که برای او وثیقه بگذارند
[ترجمه ترگمان]والدین او توافق کرده اند که او را به قید وثیقه بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was Bob who originally put up the idea of the exhibition.
[ترجمه گوگل]این باب بود که در ابتدا ایده نمایشگاه را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]این باب بود که ابتدا ایده نمایشگاه را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بناء کردن (فعل)
ground, mason, construct, build, erect, put up, upbuild

برگزیدن (فعل)
single, choose, designate, pick, elect, select, put up, opt, pick over, prefer

کنار گذاردن (فعل)
put down, put up, put away, put by, shelve

بسته بندی کردن (فعل)
pack, wrap, packet, put up, parcel

در ظرف گذاردن (فعل)
put up

کنسرو کردن (فعل)
put up

بیگودی بگیسو زدن (فعل)
put up

انگلیسی به انگلیسی

• offer; propose a candidate for election
if something is a put-up job, it has been arranged beforehand in order to deceive someone; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

رو کردن، پخش کردن
وثیقه گذاشتن
Put up a fight=pick fight
دعوا راه انداختن، دنبال دردسر گذشتن
I havent come here to pick fight ( ut up a fight )
He likes to pick a quarrel ( put up a quarrel ) with anyone
البته به جز fight میشه از quarrel, dispute و سایر لغات مترادف هم استفاده کرد. مثل مثال دوم.
put up
1. build: to put up a hotel
2. raise: to put up one's hand
3. offer: to put up one's goods for sale
4. stay: to put up an inn for the night
مدارا کردن، تحمل کردن
You must try and put up with me
برپا کردن ، ساختن، بنا کردن
E. g :
1. I **put up** a tent in the backyard for our camping trip.
2. They are planning to **put up** a new building in the city center.
3. Can you help me **put up** the shelves in my room?
...
[مشاهده متن کامل]

4. The community decided to **put up** a playground for the children.
5. She wants to **put up** a fence around her garden to keep the rabbits out.

برپا کردن ، قرار دادن
The boys put up their tent in the middle of a field
جا دادن ، منزل دادن
We can put you up for the night
تحمل کردن
He's very selfish ! I cannot put up with him any longer
اختصاص دادن
Put hair up
موهای خود را بستن
عبارت "bring back" به معنای بازگرداندن، به عقب بردن و بازآوردن است. این عبارت معمولاً به استفاده در مواردی مرتبط با بازگشت چیزی یا کسی به مکان یا وضعیت قبلی، بازآوردن یک چیز یا کسی که قبلاً حاضر نبوده است یا بازآوردن یک خاطره، روند یا مفهوم از گذشته اشاره می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در زیر چند مثال از استفاده های مختلف "bring back" آورده شده است:
- "Can you please bring back my book when you're done reading it?"
( می توانید لطفاً کتابم را بازگردانید هنگامی که خواندن آن را تمام کرده اید؟ )
- "The company is bringing back an old product due to popular demand. "
( شرکت به دلیل تقاضای عمومی یک محصول قدیمی را بازآورده است. )
- "The school decided to bring back the art program after a year of absence. "
( مدرسه تصمیم گرفت پس از یک سال غیبت برنامه هنر را بازگرداند. )
- "The song brings back memories of my childhood. "
( این آهنگ خاطرات دوران کودکی را بازآوری می کند. )
- "Let's bring back the tradition of family dinners. "
( بیایید سنت شام های خانوادگی را بازگردانی کنیم. )
عبارت "bring back" به طور کلی به معنای بازگرداندن، به عقب بردن و بازآوردن استفاده می شود. می تواند به بازگشت چیزی یا کسی به مکان یا وضعیت قبلی، بازآوردن چیزی یا کسی که قبلاً حاضر نبوده است، یا بازآوردن یک خاطره، روند یا مفهوم از گذشته اشاره کند.

عبارت "put up" به معنای برپا کردن، نصب کردن، قرار دادن، و میزبانی کردن است. این عبارت معمولاً به استفاده در مواردی مرتبط با نصب یا برپا کردن چیزی، قرار دادن چیزی در مکانی خاص، یا میزبانی کردن یک شخص یا رویداد اشاره می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در زیر چند مثال از استفاده های مختلف "put up" آورده شده است:
- "We need to put up the tent before it gets dark. "
( ما باید قبل از تاریک شدن چادر را برپا کنیم. )
- "I put up a new painting on the living room wall. "
( یک تابلوی جدید را روی دیوار اتاق نشیمن قرار دادم. )
- "They put up a memorial plaque to honor the fallen soldiers. "
( آنها یک تابلوی یادبودی را برای تجلیل از سربازان شهید قرار دادند. )
- "We're putting up my cousin for the weekend. "
( ما در طول آخر هفته برای خویشاوندمان میزبانی می کنیم. )
- "The city is putting up a fireworks display for the New Year's Eve celebration. "
( شهر یک نمایش آتش بازی برای جشن سال نو برپا می کند. )
عبارت "put up" به طور کلی به معنای برپا کردن، نصب کردن، قرار دادن یا میزبانی کردن استفاده می شود. می تواند به نصب چیزی، قرار دادن چیزی در مکان مشخص، یا میزبانی کردن یک شخص یا رویداد اشاره کند.

1. ساختن؛ بالا آوردن؛ برافراشتن ( خانه، ساختمان، خیمه و . . . )
2. رو کردن؛ نشان دادن ( علامت، پوستر و . . . )
3. رو کردن؛ ارائه کردن ( نظریه، پیشنهاد، استدلال و . . . )
4. بالا بردن؛ افزایش دادن ( قیمت )
...
[مشاهده متن کامل]

5. تأمین ( سرمایه ) کردن
6. نشان دادن تلاش، مقاومت یا مهارت در جنگ یا وضعیت رقابتی
7. ارائه کردن چیزی برای حراج یا فروش
8. جا دادن موقت به کسی؛ اقامت موقت در جایی جز خانۀ خود
9. شخصی را پیشنهاد دادن ( برای نامزدی انتخابات یا فرزندخواندگی )
10. برگرداندن شمشیر به نیام خود
putup به عنوان صفت یعنی از پیش طرح ریزی شده؛ ازپیش برنامه ریزی شده

put something up
to build something
چیزی ساختن
They're planning to put a hotel up where the museum used to be
We're going to put up a new fence around our garden
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/put-up
دقت کنیم که put up به خودی خود معنی بالا بردن قیمت رو نمی ده , اگر مقصود ما این باشه حتما باید واژه "price " هم به کار برده بشه :put price up
اونوقت معنی بالا بردن قیمت یا متحمل قیمت های بالاتر شدن رو خواهد داد. همانطور که جناب Mostafa عنوان کرده اند.
1. در منزل خود جا دادن
2. بالا بردن
3. بنا کردن
3. به دیوار زدن
Could you plz put/move your seatback up?
مثلا به نفر جلویی که پشتیه صندلیشو توی پرواز خم کرده میگیم ینی میشه یکم صاف کنی صندلیتو ( چون پاهاتون داره اذیت میشه )
نرم افزار Duolingo برای واژه put up برابر tolerate را آورده بود.
به فارسی یعنی تحمل کردن، تاب آوردن، کنار آمدن
و البته برابر فعل bear به انگلیسی
اگر مفید بود لطفا لایک کنید ❤️🙏🏻
Put up with the noise
تحمل کردن صدا / کنار امدن با صدا
اگر عبارت put up one's hand باشه, این معنی رو میده: به نشانه ی تسلیم دست خود را بالا آوردن
معنی کنارگذاشتن چیزهایی آنهم به صورت یک پکیج یا بسته بندی رو هم میده. مثلا از میان اطاعات 50 سال ما اطلاعات یک بسته 10 ساله رو جدا کنیم, نه برای اینکه کنار ش بگذاریم و کاری باهاش نداشته باشیم بلکه برعکس برای مطالعه روی اون قسمت .
...
[مشاهده متن کامل]

Put up 10 years of data
پس :برگزیدن بخشی از چیزی
کنار گذاشتن قسمتی از چیزی
بسته بندی بخشهایی از یک چیز
بعد از این جدا سازی , کار مورد نظر ما روی اونها صورت می گیره

Raise or increase
put sb up to sth
تشویق به کاری احمقانه کردن
متقاعد به کاری احمقانه کردن
. tell them to stop or there will be payback
payback? what the hell is John putting you up to
خیلی از مواقع با fight میاد که با هم معنای دعوا دریت کردن، جنگ راه انداختن میده
مثلاً میگن don't put up a fight که یعنی دعوا درست نکن
You don’t look like you’d put up much of a fight
You won't be harmed if you don't put up a fight. Anyways by the end of it all, you'll be cheering for more
...
[مشاهده متن کامل]

کنار آمدن
چسباندن چیزی به دیوار
وقتی معنیش را نمی دونید الکی نزنید یه بچه هایی می یان معنیش رو ببینن الکی اشتباه می نویسن

مثلا پنجره رو بده بالا
Put down پنجره رو بده پایین
● Put up with: سازش کردن
● Put somebody up: کسی را در منرل خود جا دادن، به خانه راه دادن
● Put something up: ساختن، چیزی را برافراشتن، بالا بردن▪ ▪ ارزش یا قیمت چیزی را بالا بردن
Put up a fight/ resistence : جنگ به پا کردن، مقاومت کردن

ساختن
سازش کردن
Put sb upبه کسی جا دادن
Put sb up to sth کسی را متقاعد کردن به چیزی
Put sth up بالا بردن چیزی، بالا بردن قیمت
نصب کردن چیزی روی دیوار، ساختن چیزی، برپا کردن، برپا کردن چادر ( چادر زدن )
put up with sth
تحمل کردن ، کنار آمدن ، سازش کردن ، تاب آوردن
تحمل کردن
She responded by saying, “Look what I put up with. ”
کنار گذاشتن
پیشاپیش ترتیب دادن ( برای فریب کسی ) ; کنار آمدن
put your hair upمیشه موهاتو بالای سرت ببند
Put s. o up = به کسی جا دادن
پرتاب
چسباندن آگهی به دیوار
برپا کردن
کناراومدن
چسباندن چیزی به دیوار ( بیشتر برای آگهی به کار میره ) - چسباندن آگهی به دیوار
Put up your hand
بالا بردن دست
- بالا بردن
- افزایش دادن ( قیمت / ارزش )
- برافراشتن، ساختن، بر پا کردن
- پیشنهاد دادن
- بعنوان نامزد معرفی کردن ( در انتخابات )
- تحمل کردن، کنار آمدن ( با کسی )
- به دیوار / تابلو اعلانات زدن
- ( پول کافی ) فراهم کردن
- جا/ منزل دادن
- موقتا ماندن ( در جایی )
- ترغیب کردن ( کسی به انجام کاری )
- به مزایده / حراج گذاشتن
- مبارزه/مقاومت/ تلاش بسیار کردن
( a fight/ struggle/ resistance/ good fight )
to put up a hotel
ساختن هتل
put up:برپا کردن، راه انداختن
put out:خاموش کردن
تحمل کردن
1. ساختن یک ساختمان
2. نوشتن یه چیزی روی یک تیکه کاغذ و زدن آن بر روی دیوار
3. راه انداختن چیزی مثل چادر مسافرتی
4. قبول شرایط بد یا رفتار بد

ساختن
بالا بردن
ارائه دادن ، پیشنهاد دادن
ماندن
Allow someone to stay at your house for one night

چیزی را روی دیوار گذاشتن ( مثلا عکس )
tolerte some body or some thing
قیمت چیزی را افزایش دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس