put to

/pʊttuː//pʊttuː/

معنی: در تنگنا قرار دادن، بگروه شکارچی پیوستن
معانی دیگر: در بامداد شکار بگروه شکارچی پیوستن، (به ویژه در هنر باروک baroque) بچه فرشته ی چاق (مذکر)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: putti
• : تعریف: (Italian) a young male angel or cupid, often represented in baroque and rococo art.

جمله های نمونه

1. He was hard put to it to explain her disappearance.
[ترجمه گوگل]او به سختی مجبور شد ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]برایش سخت بود که ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The motion under debate was put to a vote.
[ترجمه گوگل]طرح مورد بحث به رای گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]این حرکت در حال حاضر به رای گیری گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Your proposal will be put to the board of directors.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما به هیئت مدیره ارسال خواهد شد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما به هیات مدیره ارائه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The prisoner was put to death at dawn.
[ترجمه گوگل]این زندانی را سحرگاه به قتل رساندند
[ترجمه ترگمان]زندانی در سپیده دم به مرگ سپرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've got a proposition to put to you.
[ترجمه گوگل]من یک پیشنهاد برای شما دارم
[ترجمه ترگمان]برات یه پیشنهاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The issue was put to the vote.
[ترجمه گوگل]موضوع به رای گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به رای گیری گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cranmer was put to death as a heretic.
[ترجمه گوگل]کرانمر به عنوان یک بدعت گذار به قتل رسید
[ترجمه ترگمان]کرنمر را بدعتگذار اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The question of strike action must be put to union members.
[ترجمه گوگل]موضوع اعتصاب باید به اعضای اتحادیه گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]مساله اقدام اعتصاب باید به اعضای اتحادیه داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His theories have never really been put to the test.
[ترجمه گوگل]نظریه های او هرگز واقعاً مورد آزمایش قرار نگرفته اند
[ترجمه ترگمان]تئوری های او هرگز به این آزمایش نرسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their dog had to be put to sleep after it went for the postwoman.
[ترجمه گوگل]سگ آنها را بعد از رفتن به دنبال پستچی باید بخوابانند
[ترجمه ترگمان]سگ آن ها می بایستی بعد از آن که برای the به خواب رفت بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stray dogs are usually put to sleep if no one claims them.
[ترجمه گوگل]سگ های ولگرد معمولاً اگر کسی ادعای آنها را نداشته باشد، می خوابانند
[ترجمه ترگمان]اگر کسی ادعا کند، سگ های سرگردان سرگردان معمولا به خواب می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They found that the trouble they were put to was more than had been bargained for.
[ترجمه گوگل]آنها دریافتند که مشکلی که برایشان پیش آمده بیش از آن چیزی است که برای آن چانه زنی شده بود
[ترجمه ترگمان]آن ها دریافتند که این مشکل بیش از آن است که انتظارش را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The motion was put to the conference and fully debated.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد به کنفرانس گذاشته شد و به طور کامل مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد به کنفرانس داده شد و به طور کامل مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The refugees put to sea in five rickety rafts.
[ترجمه گوگل]پناهندگان در پنج قایق ناهموار به دریا رفتند
[ترجمه ترگمان]این پناهندگان پنج قایق شکسته را به دریا می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در تنگنا قرار دادن (فعل)
tree, put to, sandwich

بگروه شکارچی پیوستن (فعل)
put to

پیشنهاد کاربران

واگذار کردن محول کردن
به کسی منتقل کردن ( به منظور قبول یا رد کردن چیزی )
چیزی را به کسی گفتن
از کسی سوال کردن
دلیل یا علتی که کسی چیزی را تجربه میکند یا کاری را انجام می دهد

بپرس