put the squeeze on

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
فشار آوردن / تحت فشار گذاشتن / گیر انداختن / تهدید کردن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ( محاوره ای – تهدیدآمیز ) :
اعمال فشار بر کسی برای گرفتن پول، اطلاعات، یا همکاری—اغلب با لحن تهدیدآمیز یا تحکم آمیز
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: The gang put the squeeze on the shop owner for protection money.
دار و دسته از صاحب مغازه پول زور خواستن.
2. ( سیاسی/اقتصادی – استعاری ) :
اعمال فشار اقتصادی، قانونی، یا سیاسی برای محدود کردن یا مجبور کردن فرد یا نهاد
مثال: The government is putting the squeeze on tax evaders.
دولت داره فرارکننده های مالیاتی رو تحت فشار می ذاره.
3. ( روابط – احساسی ) :
در روابط شخصی، ممکنه به معنای تحت فشار گذاشتن طرف مقابل برای تصمیم گیری یا اعتراف باشه
مثال: She put the squeeze on him to commit to the relationship.
اون دختره فشار آورد که طرف تعهد بده.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
pressure – coerce – corner – strong - arm – intimidate – lean on – tighten the screws

تحت فشار قرار دادن برای گرفتن چیزی ( بویژه پول ) to coerce , to force
To try to get money
Also put the touch/bite on
He put the bite on me , but I told him to forget about it
She put the bite on her dad for 100 dollars
فشار آوردن به کسی یا چیزی
تحت فشار قرار دادن
مجبور کردن