put the onus on

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
مسئولیت را بر عهده ی کسی گذاشتن / طرف را موظف دانستن / بار مسئولیت را روی کسی انداختن
در زبان محاوره ای:
انداختن مسئولیت گردن کسی، گفتن تقصیر اون بوده، طرفو موظف کردن
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ( مدیریتی – اجرایی ) :
واگذار کردن مسئولیت انجام کاری یا پاسخ گویی به فرد یا نهاد خاص
مثال: The new policy puts the onus on employees to report misconduct.
سیاست جدید مسئولیت گزارش تخلف رو به کارمندا واگذار می کنه.
2. ( حقوقی – رسمی ) :
تعیین وظیفه ی قانونی یا اخلاقی برای فرد یا سازمان
مثال: The court put the onus on the defendant to prove his innocence.
دادگاه مسئولیت اثبات بی گناهی رو به متهم واگذار کرد.
3. ( تحلیلی – اجتماعی ) :
انتقال بار مسئولیت به گروه خاصی در تحلیل های سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی
مثال: The government put the onus on citizens to reduce energy consumption.
دولت مسئولیت کاهش مصرف انرژی رو به مردم واگذار کرد.
🔸 مترادف ها:
assign responsibility – hold accountable – place the burden – delegate – shift the duty