مجبور به بازنشستگی کردن، کنار گذاشتن
مترادف؛ retire, phase out, replace, dismiss, sideline, move on from
مثال؛
After 40 years at the company, they finally put him out to pasture.
The old software was put out to pasture in favor of a newer system.
... [مشاهده متن کامل]
Some politicians refuse to be put out to pasture, even after decades in office.
عبارت "put out to pasture" در ابتدا به بازنشسته کردن حیوانات مزرعه و رها کردن آن ها در مراتع اشاره داشت. با گذشت زمان، این اصطلاح به یک استعاره برای بازنشسته کردن افراد یا کنار گذاشتن چیزهای قدیمی تبدیل شد.
مترادف؛ retire, phase out, replace, dismiss, sideline, move on from
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
عبارت "put out to pasture" در ابتدا به بازنشسته کردن حیوانات مزرعه و رها کردن آن ها در مراتع اشاره داشت. با گذشت زمان، این اصطلاح به یک استعاره برای بازنشسته کردن افراد یا کنار گذاشتن چیزهای قدیمی تبدیل شد.