اوضاع را درست کردن
سر و سامان دادن
سر و سامان دادن
درست شدن، راست و ریست کردن
اوضاع رو سرو سامون دادن
اوضاع را درست کردن یا سر و سامان دادن
1 ) He has a chance to put things right by admitting a mistake was made
او این فرصت را دارد که با اعتراف کردن به اشتباهش همه چیز را درست کند
2 ) I shall take immediate steps to have this matter put right
او این فرصت را دارد که با اعتراف کردن به اشتباهش همه چیز را درست کند
تعمیر کردن، درمان کردن، اصلاح کردن