put over

/pʊtˈoʊvə//pʊtˈəʊvə/

معنی: تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، از سر باز کردن، بازحمت بانجام رساندن
معانی دیگر: 1- به تاخیر انداختن، به بعد موکول کردن 2- (عامیانه) رجوع شود به put across

جمله های نمونه

1. Did you feel that you managed to put over your point of view?
[ترجمه کرمی] آیا احساس کردی که تونستی نظر خودتو بفهمونی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا احساس کردید که توانستید دیدگاه خود را مطرح کنید؟
[ترجمه ترگمان]احساس کردی که موفق شدی نظر خودت رو عوض کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He put over a complex and difficult business deal.
[ترجمه Keivan nik] او موفق به انجام معامله ای سخت و دشوار شد.
|
[ترجمه گوگل]او یک معامله تجاری پیچیده و دشوار را انجام داد
[ترجمه ترگمان]او یک معامله تجاری پیچیده و دشوار را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The ship put over to the other side of the harbour.
[ترجمه گوگل]کشتی به طرف دیگر بندر رفت
[ترجمه ترگمان]کشتی به طرف دیگر لنگرگاه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The muddle-headed manager is often put over by his employees.
[ترجمه گوگل]مدیر گیج اغلب توسط کارمندانش کنار گذاشته می شود
[ترجمه ترگمان]مدیر گیج و گیج اغلب توسط کارمندان خود تحویل داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His light-hearted and friendly manner enabled him to put over a very strong sales pitch without a hint of strain.
[ترجمه گوگل]رفتار سبک دل و دوستانه او به او این امکان را داد که بدون هیچ گونه فشاری، فروش بسیار قوی را پشت سر بگذارد
[ترجمه ترگمان]رفتار دوستانه و hearted او را قادر ساخت که بدون هیچ نشانه ای از فشار، تبلیغ بسیار قوی فروش بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stabler put over a penalty and Mitchell secured victory by bursting through Wakefield's defence.
[ترجمه گوگل]استابلر یک پنالتی را به ثمر رساند و میچل با عبور از خط دفاعی ویکفیلد به پیروزی رسید
[ترجمه ترگمان]Stabler بر روی یک پنالتی کشید و میچل با شکست از طریق دفاع ویکفیلد از پیروزی دست کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They had a little basket they put over there right by the casket.
[ترجمه گوگل]آنها یک سبد کوچک داشتند که در آنجا درست کنار تابوت گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک سبد کوچک داشتند که درست کنار تابوت قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The meeting was put over until the end of July.
[ترجمه گوگل]این نشست تا پایان تیرماه به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]جلسه تا پایان ماه جولای به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Advertisements are intended to put over the best qualities of the product to the public.
[ترجمه گوگل]تبلیغات به منظور ارائه بهترین کیفیت محصول به عموم مردم است
[ترجمه ترگمان]هدف از تبلیغات بر روی بهترین کیفیت محصول به عموم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He failed to put over the arguments.
[ترجمه گوگل]او نتوانست استدلال ها را مطرح کند
[ترجمه ترگمان]او نتوانست استدلالات خود را مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The boat has put over to the other side of the harbour.
[ترجمه گوگل]قایق به سمت دیگر بندر حرکت کرده است
[ترجمه ترگمان]قایق به طرف دیگر لنگرگاه کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You have to put over the project by the end of this year.
[ترجمه گوگل]شما باید تا پایان امسال پروژه را تکمیل کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید تا پایان سال جاری این پروژه را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He put over my ideas without difficulty.
[ترجمه گوگل]او ایده های من را بدون مشکل مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ مشکلی ایده های من را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We had better not put over consideration of their suggestion to the next session.
[ترجمه گوگل]بهتر است پیشنهاد آنها را در جلسه بعدی بررسی نکنیم
[ترجمه ترگمان]بهتر است این پیشنهاد را به جلسه بعد موکول نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

بتاخیر انداختن (فعل)
hinder, delay, prolong, prolongate, put over

از سر باز کردن (فعل)
evade, put off, put over

با زحمت به انجام رساندن (فعل)
put over

پیشنهاد کاربران

Put sth over
فریب داد
Nobody could put one over on him.
هیچکس نمی تواند کلاه سرش بزاره
کنار گذاشتن
طبق کمبریج:
۱. رساندن مطلب، بیان واضح چیزی ( که مخاطب آن را بفهمد ) - معادل put across
Did you feel that you managed to put over your point of view?
طبق مریام وبستر:
۲. به عقب انداختن ( کار یا چیزی ) - معادل put off و postpone و delay
۳. بدست آوردن یا انجام کاری با فریب
اشغال کردن

وارد شدن

بپرس