Persian ( فارسی ) : گفتن چیزی ناخواسته که باعث شرمندگی، awkward شدن یا توهین آمیز شدن موقعیت می شود. ندانم گویی کردن
... [مشاهده متن کامل]
- - -
Persian: وقتی ناخواسته به رئیسم گفتم "مامان"، پا تو دهنم گذاشتم.
Persian: همیشه با شوخی های نامناسب پا تو دهنش میذاره.
Persian: با پرسیدن درباره طلاقش، پا تو دهنش گذاشت.
Persian: نمی دانستم جدا شدن—واقعاً پا تو دهنم گذاشتم!
Persian: مواظب باش تو مصاحبه پا تو دهنت نذاری.
Persian: با انتقاد از آشپزیش، پا تو دهنش گذاشت.
Persian: وقتی همه بهش زل زدند، فهمید پا تو دهنش گذاشته.
Persian: سیاستمدارها اغلب در سخنرانی ها پا تو دهنشون میذارن.
Persian: با فراموش کردن اسمش، پا تو دهنم گذاشتم.
Persian: بعد از اینکه تو جلسه پا تو دهنش گذاشت، عذرخواهی کرد.
اصطلاح ) حرف چرت و پرت زدن، چرت گفتن، حرف بیجا زدن!
Sorry, I put my foot in my mouth
ببخشید، چرت و پرت گفتم!
ببخشید، چرت و پرت گفتم!