خود را به آن راه زدن؛ تجاهر کردن؛ ظاهر سازی کردن؛ نیک نمایی کردن؛ حفظ ظاهر کردن؛ به روی خود نیاوردن؛ وانمود کردن
... [مشاهده متن کامل]
جورجی: بس کن انقدر ظاهر سازی نکن.
فرانک: کی داره ظاهر سازی می کنه؟
جورجی: تو که به روی خودت نمیاری و دروغ میگی، دروغ میگی—!
فرانک ( با عصبانیت ) : چیکار کنم، غر بزنم و شکایت کنم؟ می خوای ازم متنفر بشن؟
جورجی: وقتی در مشروب خوردن زیاده روی می کنی، عاشقت می شن!
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه # دختر روستایی، # اثر کلیفورد اودیتس ( ص ۵۷، نسخه چاپی )

خود را بییش از انچه بی پروا، دلیر و ثابت قدم هستیم نشان دهیم. به روی خود نیاوردن. پنهان کردن. وانمود کردن
ظاهر را حفظ کردن
Conceal or disguise one's true feelings or beliefs
Though she put up a front, I could tell her feelings were hurt.