put into perspective

پیشنهاد کاربران

put something into perspective: با یک تشبیه، آن را روشن کردن؛
روشن ساختن یک موضوع یا هر چیز دیگر، با مقایسۀ آن با موضوع یا چیزی مشابه که قابل فهمتر است.
مدنظر قراردادن
یا نوعی ژرف اندیشی
mama6565
داشتن درک درست یا برداشت درست؛ داشتن دیدگاهی درست
( از بالا ) مشاهده کردن
put . . . into perspective
چیزی را در چشم انداز دیگری قرار دادن
چیزی را از منظر دیگری نگریستن
لحاظ کردن
مشخص کردن
منطقی برخورد کردن
نگاه کردن به چیزی از زاویه ای دیگر
we're talking about a tiny bird living in the forest. to put it into perspective, I add a coin next to its picture now you can imagine the right size
داریم راجب پرنده ی کوچکی صحبت میکنیم که در جنگل زندگی میکنه. "برای اینکه از زاویه ای دیگه بهش نگاه کنیم" ( به این قضیه ) من یک سکه کنار عکسش قرار میدم حالا شما میتونید تصور کنید اندازه اصلیشو
...
[مشاهده متن کامل]

put something into perspective:
= correctly regard something in terms of relative importance.
These expenses may seem high, but they need to be put into perspective.
با نظرداشت جمیع جهات
از منظر تازه ای دیدن، عوض کردن/ تغییر دادن نگاه/دیدگاه نسبت به چیزی
you can put your worries into perspective when you realise how many people in the world are so much worse off than you
طرز نگاهت را می توانی نسبت به نگرانیهایت تغییر دهی وقتی که درک کنی چه تعداد از انسانها شرایطی بسیار بدتر از تو دارند. - درک اینکه چه تعداد از انسانها شرایطی بسیار وخیمتر از ما دارند، می تواند دیدگاهمان را نسبت به نگرانیهایمان تغییر دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

To “put something in perspective” means to compare with something similar to give a clearer, more accurate idea
میشه یه جورایی شفاف سازی کردن چیزی مثلا : ( عامیانه خودمون شنیدید میگن بزار روشنت کنم به قولی حالیت کنم )
You don't think it's that big a deal? Well, let me put it into perspective for you: each of us will get 10 years in prison if we're caught.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس