put into effect


اجرا کردن، موثر کردن

جمله های نمونه

1. Kindly inform us when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفا زمانی که این مورد اجرا شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا به ما اطلاع دهید که چه زمانی این موضوع در حال اجرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Kindly notify us when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفاً هنگامی که این مورد اجرا شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا به ما اطلاع دهید چه زمانی این کار به اجرا در خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Please let us know when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفا زمانی که این مورد اجرایی شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا اجازه دهید بدانیم چه زمانی در حال اجرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The recommendations will soon be put into effect.
[ترجمه گوگل]توصیه ها به زودی اجرایی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این توصیه ها به زودی اجرا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The new system will soon be put into effect.
[ترجمه گوگل]سیستم جدید به زودی اجرا خواهد شد
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید به زودی به اجرا در خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must put into effect all that has been agreed upon, and reach an accord on everything that can be conceded.
[ترجمه گوگل]ما باید همه آنچه را که بر سر آن توافق شده است به اجرا درآوریم و در مورد هر چیزی که می‌توانیم به توافق برسیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تمام آنچه مورد توافق واقع شده است را اجرا کنیم و به توافق بر سر هر چیزی که ممکن است واگذار شود، برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The suggestions of their Grand Visitor were immediately put into effect and at the meeting £59was subscribed.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات بازدید کننده بزرگ آنها بلافاصله عملی شد و در جلسه 59 پوند مشترک شد
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها بازدیدکنندگان their فورا به اجرا گذاشته شد و در جلسه ۵۹ پوند پذیرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No evacuations occurred and no emergency plan was put into effect.
[ترجمه گوگل]هیچ تخلیه ای صورت نگرفت و هیچ طرح اضطراری به اجرا در نیامد
[ترجمه ترگمان]تخلیه منازل صورت نگرفت و هیچ برنامه اضطراری به اجرا در نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The improvements were put into effect in an orderly manner.
[ترجمه گوگل]بهبودها به شیوه ای منظم اعمال شد
[ترجمه ترگمان]این بهبودها در رفتار منظم به اجرا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two previous monetary measures put into effect in 2011 came roughly two months apart from each other.
[ترجمه گوگل]دو اقدام پولی قبلی که در سال 2011 اجرا شد، تقریباً دو ماه با یکدیگر فاصله داشتند
[ترجمه ترگمان]دو اقدام مالی قبلی در سال ۲۰۱۱ به طور تقریبی دو ماه از یکدیگر فاصله گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Every purpose is put into effect by wise help : and by wise guiding make war.
[ترجمه گوگل]هر هدفی با کمک عاقلانه محقق می شود: و با هدایت حکیمانه جنگ کنید
[ترجمه ترگمان]هر هدفی با کمک عاقلانه به اجرا درمی آید: و با هدایت خردمند جنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We put into effect a 10 % mark-up of all price in June.
[ترجمه گوگل]ما در ماه ژوئن 10 درصد افزایش قیمت را اعمال کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یک شاخص ۱۰ % از همه قیمت را در ماه ژوئن به اجرا در آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Since the new management system was put into effect, the production of this factory has increased tremendously.
[ترجمه گوگل]از زمانی که سیستم مدیریتی جدید اجرا شد، تولید این کارخانه به شدت افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که سیستم مدیریت جدید به اجرا گذاشته شد، تولید این کارخانه به شدت افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Six weeks elapsed before the court order was put into effect.
[ترجمه گوگل]شش هفته قبل از اجرای حکم دادگاه گذشت
[ترجمه ترگمان]شش هفته گذشت تا نظم دادگاه عملی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plan was put into effect and the new wood chipper worked well.
[ترجمه گوگل]این طرح اجرا شد و چوب خرد کن جدید به خوبی کار کرد
[ترجمه ترگمان]این نقشه به اجرا درآمد و chipper چوب جدید به خوبی کار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] اجرا کردن، به مورد اجرا گذاردن

انگلیسی به انگلیسی

• make happen, perform

پیشنهاد کاربران

Put into effect=go into effect=implement=execute
اجرا کردن، به مرحله ی اجرا در امدن
Through his initiative the project was put into effect
به واسطه ابتکارش طرح به مرحله ی اجرا در آمد. =پروژه به ابتکار او به اجرا در آمد.
...
[مشاهده متن کامل]

The law goes into effect today
ابن قانون امروز به مرحله ی اجرا در می آید.
The goverment must implement ( execute ) reforms
دولت باید اصلاحاتی را اجرا کند.

مترادف با implement می باشد به معنای پیاده سازی یا اجرا کردن.
به مرحله اجرا درآمدن
به اجرا گذاشتن
ترتیب اثر دادن، اجرا کردن، پیاده کردن، انجام دادن، به اجرا در آوردن، عملی کردن

بپرس