put into

جمله های نمونه

1. Conquer of fear of death and you are put into possession of your life.
[ترجمه گوگل]بر ترس از مرگ غلبه کنید و در اختیار زندگی خود قرار می گیرید
[ترجمه ترگمان]ترس از مرگ و مرگ در اختیار شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Recent events seem less serious when put into an international perspective.
[ترجمه گوگل]وقایع اخیر در منظر بین المللی کمتر جدی به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]رویداده ای اخیر زمانی که به یک دیدگاه بین المللی تبدیل شوند، جدی به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Kindly inform us when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفا زمانی که این مورد اجرا شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا به ما اطلاع دهید که چه زمانی این موضوع در حال اجرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Kindly notify us when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفاً هنگامی که این مورد اجرا شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا به ما اطلاع دهید چه زمانی این کار به اجرا در خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The potatoes were put into sacks.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی ها را در گونی می گذاشتند
[ترجمه ترگمان]سیب زمینی ها را در کیسه می ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company went bankrupt and was put into the hands of the receivers.
[ترجمه گوگل]شرکت ورشکست شد و به دست گیرندگان سپرده شد
[ترجمه ترگمان]شرکت ورشکسته شد و در دست گیرنده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The strawberries are put into cold storage for several months.
[ترجمه گوگل]توت فرنگی ها به مدت چند ماه در سردخانه قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]توت فرنگی برای چند ماه به انبار داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please let us know when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفا زمانی که این مورد اجرایی شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا اجازه دهید بدانیم چه زمانی در حال اجرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cheaper energy conservation techniques have been put into operation in the developed world.
[ترجمه گوگل]تکنیک های ارزان تری صرفه جویی انرژی در کشورهای توسعه یافته به کار گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]تکنیک های ارزان تر حفاظت از انرژی در جهان توسعه یافته به اجرا درآمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is hard to put into words how I feel now.
[ترجمه گوگل]به سختی می توان احساسم را در قالب کلمات بیان کرد
[ترجمه ترگمان]گفتنش سخته که الان چه احساسی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The recommendations will soon be put into effect.
[ترجمه گوگل]توصیه ها به زودی اجرایی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این توصیه ها به زودی اجرا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The figures have to be put into perspective .
[ترجمه گوگل]ارقام باید در چشم انداز قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]این ارقام باید به چشم اندازی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whatever is left over may be put into the refrigerator, where it will keep for 2-3 weeks.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که باقی مانده است را می توان در یخچال قرار داد و در آنجا به مدت 2-3 هفته نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]آنچه باقی می ماند ممکن است به یخچال گذاشته شود، جایی که ۲ تا ۳ هفته ادامه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boat had to put into Liverpool for supplies.
[ترجمه گوگل]قایق مجبور شد برای تدارکات وارد لیورپول شود
[ترجمه ترگمان]قایق برای تامین تدارکات به لیورپول آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was put into the fast stream.
[ترجمه گوگل]او را در جریان سریع قرار دادند
[ترجمه ترگمان]او را در جریان سریع جریان قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] تبدیل کردن، تبدیل کردن به، فرض کردن، قرار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• place into -; invest in -

پیشنهاد کاربران

( برای پول ) به معنی : تخصیص دادن
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to make money available to be used for a particular purpose
مثال :
The government appears to be putting more money into education.
...
[مشاهده متن کامل]

( برای انرزی، زحمت و زمان ) به معنی : صرف کردن
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to use a lot of energy etc when you are doing an activity
مثال :
Candidates put a lot of time and effort into gaining qualifications.
برای دیدن سایر معانی و مثال های بیشتر از این واژه در دیکشنری آنلاین Longman ، به لینک زیر مراجعه فرمایید.

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/put-into
( زمان، انرژی، وقت، فکر و . . . ) رو اختصاص دادن
I put a lot of thought into this.
من کلی رو این فکر کردم .
You put a lot of work into this.
تو کلی رو این کار کردی.
پول یا وقت درمسیر چیزی گذاشتن و صرف چیزی کردن
تبدیل کردن
ایجاد کردن
یه معنی سپردن
Their money put into the bank
پولشان سپرده شده به بانک 😘
( وقت، انرژی و. . . برای چیزی ) صرف کردن
( در چیزی ) سرمایه گذاری کردن
( چیزی را داخل چیز دیگری ) قرار دادن
در دنده خلاص و. . . گذاشتن ( اتومبیل )
5 واریز کردن ( پول به حساب )
اختصاص دادن زمان، انرژی ، یا سرمایه روی چیزی
همه هم و غم خود را صرف چیزی کردن
وقت / سرمایه را صرف چیزی کردن
put in / put into st

بپرس