put in the grind

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: زحمت کشیدن بی وقفه / تلاش کردن مستمر برای رسیدن به هدف / کار کردن با پشتکار و تعهد / سرمایه گذاری سخت کوشانه
🔹 مثال های کاربردی:
If you want results, you’ve got to put in the grind. اگه دنبال نتیجه ای، باید زحمت واقعی بکشی.
...
[مشاهده متن کامل]

She put in the grind for years before her business took off. سال ها زحمت کشید تا کسب وکارش رونق گرفت.
No shortcuts—just put in the grind and stay focused. میان بری وجود نداره—فقط باید زحمت بکشی و متمرکز بمونی.
🔹 مترادف ها:
grind it out – put in the work – hustle hard – go all in – stay on the grind