put forth


1- شاخ و برگ در آوردن 2- به عمل در آوردن، کوشیدن 3- پیشنهاد کردن 4- منتشر کردن، انتشار دادن 5- (کشتی) بندرگاه را ترک کردن

جمله های نمونه

1. Trees put forth buds and leaves in spring.
[ترجمه رضا] درختان در بهار برگ و شکوفه میزنند
|
[ترجمه گوگل]درختان در بهار جوانه ها و برگ ها را بیرون می آورند
[ترجمه ترگمان]درختان شکوفه و برگ ها را در بهار به بیرون می ریزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This scientist has put forth a new theory in his research field.
[ترجمه گوگل]این دانشمند نظریه جدیدی را در زمینه تحقیقاتی خود مطرح کرده است
[ترجمه ترگمان]این دانشمند یک تئوری جدید در زمینه تحقیقات خود ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The motion stuck as soon as it was put forth.
[ترجمه گوگل]حرکت به محض مطرح شدن گیر کرد
[ترجمه ترگمان]به محض این که هوا روشن شد حرکت متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He put forth his hand to his former enemy in token of goodwill.
[ترجمه گوگل]او به نشانه حسن نیت دست خود را به سوی دشمن سابقش دراز کرد
[ترجمه ترگمان]دستش را به نشانه حسن نیت به طرف دشمن سابقش برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Arguments were put forth for changing some of the rules of the game.
[ترجمه گوگل]استدلال هایی برای تغییر برخی از قوانین بازی مطرح شد
[ترجمه ترگمان]بحث هایی برای تغییر برخی از قوانین بازی مطرح شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ship put forth on the voyage after the storm had passed.
[ترجمه گوگل]کشتی پس از پایان طوفان به سفر رفت
[ترجمه ترگمان]کشتی پس از آن که توفان از راه رسید، کشتی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was put forth that the king was only slightly ill.
[ترجمه گوگل]گفته شد که پادشاه فقط کمی بیمار است
[ترجمه ترگمان]چیزی نمانده بود که شاه اندکی بیمار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reasons put forth include his advancing age, the cumulative effect of thousands of hits and the decline of his offensive line.
[ترجمه گوگل]دلایل مطرح شده عبارتند از: افزایش سن، اثر تجمعی هزاران ضربه و افول خط حمله او
[ترجمه ترگمان]دلایل ذکر شده عبارتند از سن پیشروی او، اثر فزاینده هزاران ضربه و کاهش خط حمله او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Although Aristarchus put forth an appealing hypothesis and nothing more.
[ترجمه گوگل]اگرچه آریستارخوس یک فرضیه جذاب را مطرح کرد و نه بیشتر
[ترجمه ترگمان]اگرچه Aristarchus فرضیه جذابی را مطرح کرد و دیگر چیزی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Put forth some ideas as to what might be helpful.
[ترجمه گوگل]در مورد آنچه ممکن است مفید باشد، ایده هایی را مطرح کنید
[ترجمه ترگمان]ایده هایی را مطرح کنید که ممکن است مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has put forth his criticisms on paper, on the Internet, at community forums and during council meetings.
[ترجمه گوگل]او انتقادات خود را بر روی کاغذ، اینترنت، انجمن های اجتماعی و در جلسات شورا مطرح کرده است
[ترجمه ترگمان]او انتقادات خود را بر روی کاغذ، اینترنت، انجمن های اجتماعی و جلسات شورا مطرح کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Newsletters are designed to put forth the vision of the school and systems.
[ترجمه گوگل]خبرنامه ها برای ارائه چشم انداز مدرسه و سیستم ها طراحی شده اند
[ترجمه ترگمان]Newsletters برای بیرون دادن دیدگاه مدرسه و سیستم ها طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Texts put forth a gospel of real manhood and real womanhood.
[ترجمه گوگل]متون انجیلی از مردانگی واقعی و زنانگی واقعی را ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]texts یک انجیل واقعی از مردانگی واقعی و زنانگی واقعی را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Colonial officials put forth two related explanations for the prevalence of perjury.
[ترجمه گوگل]مقامات استعماری دو توضیح مرتبط برای رواج شهادت دروغ ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات مستعمراتی دو توضیح مربوط به شیوع شهادت دروغ را مطرح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The rise of E-business also put forth higher requirements for new generation network forbiddance system.
[ترجمه گوگل]ظهور کسب و کار الکترونیکی همچنین الزامات بیشتری را برای سیستم ممنوعیت شبکه نسل جدید ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]ظهور تجارت الکترونیک نیز الزامات بالاتری را برای سیستم forbiddance شبکه نسل جدید مطرح کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• send out; sprout; set in motion; extend; propose; publish; set sail

پیشنهاد کاربران

پیش رو نهادن ( ارایه کردن )
بکار بستن
I will put forth my best effort to do so
من تمام تلاش خود را برای انجام این کار به کار خواهم بست
پیش کشیدن، مطرح کردن چیزی برای ملاحظه
put forward/forth
پیش نهادن
توصیه به توجه چیزی کردن
وضع کردن
مطرح کردن
پیش روی کسی گذاشتن ( ایده یا . . . )
پیشنهاد، . . ) جلوی پای. . . گذاشتن ، پیش رو نهادن
It was put forth to his son

مطرح کردن

ارائه دادن یا پیشنهاد کردن ( یک برنامه ، ایده و. . . )
پیشکش کردن

بپرس