put down

/pʊt daʊn//pʊt daʊn/

معنی: از بین بردن، کنار گذاردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، خوار وخفیف کردن، هرز اب ساختن
معانی دیگر: 1- منکوب کردن، درهم کوبیدن، سرکوب کردن 2- تنزل رتبه دادن، (از اختیارات یا مقام و غیره) محروم کردن 3- یادداشت کردن، نت برداشتن، ثبت کردن 4- نسبت دادن، ناشی (از چیزی) دانستن 5- فرود آمدن (هواپیما)، به زمین نشستن 6- حقیر شمردن، کوچک کردن، تحقیر کردن، سرکوفت زدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to stop holding; lay (something) down.
متضاد: lift, pick up, take

- Put down that gun.
[ترجمه بنفش] اسلحه را زمین گذاشتن
|
[ترجمه Maral] اون اسلحه رو بذار زمین
|
[ترجمه گوگل] اون اسلحه رو بذار زمین
[ترجمه ترگمان] اون اسلحه رو بذار زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to write down, as on paper.
مترادف: record, write
مشابه: book, enter, jot down, log, note, pen, register

(3) تعریف: to forcefully repress.
مترادف: quash, quell, suppress
مشابه: crush, repress, squelch, stifle, throttle

- The soldiers put down the protest.
[ترجمه آلا گریزپور] سربازان اعتراض را کنار گذاشنن
|
[ترجمه گوگل] سربازان اعتراض را سرکوب کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان اعتراضات را خاموش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to treat as insignificant or ridiculous.
مترادف: belittle, denigrate, depreciate, disparage, ridicule
مشابه: deride, disdain, embarrass, mortify
اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a comment or action that has the intent or result of embarrassing, humiliating, or rejecting someone.
مشابه: affront

(2) تعریف: the landing of an airplane, helicopter, or the like.

جمله های نمونه

1. We've put down a 5% deposit on the house.
[ترجمه گوگل]ما 5 درصد ودیعه به خانه گذاشته ایم
[ترجمه ترگمان]ما ۵ درصد پول رو توی خونه گذاشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He stooped and put down his gun.
[ترجمه Saba sahafi] او سر فرود آورد و تفنگش را کنار گذاشت
|
[ترجمه رادین عبدی] او ( مذکر ) ایستاد و تفنگش را کنار گذاشت
|
[ترجمه گوگل]خم شد و تفنگش را زمین گذاشت
[ترجمه ترگمان]خم شد و تفنگش را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The army put down the rebellion.
[ترجمه Ssss] شورش توسط ارتش شکسته شد
|
[ترجمه محمد] ارتش شورش رو سرکوب کرد
|
[ترجمه گوگل]ارتش شورش را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش شورش را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Put down that book and help your mother with the dishes.
[ترجمه رادین عبدی] اون کتاب رو زمین بگذار و در شستن ظرف ها به مادرت کمک کن
|
[ترجمه گوگل]آن کتاب را زمین بگذارید و در ظرف غذا به مادرتان کمک کنید
[ترجمه ترگمان]آن کتاب را بگذارید و به مادرتان کمک کنید تا ظرف ها را بشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The military junta is determined to put down all political opposition.
[ترجمه بهار] حکومت نظامی مصمم به سرکوب همه مخالفان سیاسی است.
|
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی مصمم به سرکوب همه مخالفان سیاسی است
[ترجمه ترگمان]شورای نظامی مصمم است تا همه احزاب مخالف سیاسی را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Put down your name in capitals.
[ترجمه حسین مزارعی] اسمت را با حروف بزرگ بنویس
|
[ترجمه رادین عبدی] اسمت را روی تخته بنویس
|
[ترجمه بهار] نام خود را با حروف بزرگ بنویسید
|
[ترجمه گوگل]نام خود را با حروف بزرگ بنویسید
[ترجمه ترگمان]اسمت رو در پایتخت بنویس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Susannah put down the paintbrush and stood back to admire her handiwork.
[ترجمه بهار] سوزانا قلم مو را زمین گذاشت و عقب ایستاد تا کارهای دستی او را تحسین کند.
|
[ترجمه گوگل]سوزانا قلم مو را زمین گذاشت و عقب ایستاد تا کارهای دستی او را تحسین کند
[ترجمه ترگمان]سوزانا قلم مو را پایین گذاشت و به عقب ایستاد تا کارش را تحسین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The British soon put down the rebellion.
[ترجمه گوگل]انگلیسی ها خیلی زود شورش را سرکوب کردند
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها بزودی شورش را خاموش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The military were called out to put down the riot.
[ترجمه محمد] از ارتش خواسته شد تا شورش ها رو خاموش ( سرکوب ) کند
|
[ترجمه گوگل]ارتش برای سرکوب شورش فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]ارتش را احضار کردند تا شورش را در بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The past thing we can unforget,but we should put down.
[ترجمه گوگل]چیزهای گذشته را می توانیم فراموش کنیم، اما باید آن را کنار بگذاریم
[ترجمه ترگمان]آخرین کاری که میتونیم بکنیم اینه که ولی باید بی خیال بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We put down some poisoned bait to kill the rats.
[ترجمه گوگل]مقداری طعمه مسموم گذاشتیم تا موش ها را بکشیم
[ترجمه ترگمان] ما یه طعمه مسموم کردیم که موش ها رو بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When they got to Montana, they put down roots and built a life.
[ترجمه بهزاد] وقتی به مونتانا رسیدند، زندگی پایدار توام با آرامشی را داشتند و یک زندگی را ساختند. ( put down roots= زندگی پایدار و توام با آرامش داشتن )
|
[ترجمه گوگل]وقتی به مونتانا رسیدند، ریشه‌ها را گذاشتند و زندگی را ساختند
[ترجمه ترگمان]وقتی به مونتانا رسیدند، ریشه ها را گذاشتند و یک زندگی ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His latest book has been severely put down in the newspaper report.
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او به شدت در گزارش روزنامه چاپ شده است
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او در گزارش روزنامه ها به شدت کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We've put down on our staff development plan for this year that we would like some technology courses.
[ترجمه گوگل]ما برنامه توسعه کارکنان خود را برای این سال ارائه کرده ایم که مایل به برخی دوره های فناوری هستیم
[ترجمه ترگمان]ما برنامه توسعه پرسنل خود را برای امسال موکول کرده ایم که برخی از دوره های فن آوری را دوست داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I said goodbye and put down the telephone .
[ترجمه گوگل]خداحافظی کردم و گوشی رو گذاشتم
[ترجمه ترگمان]از او خداحافظی کردم و تلفن را خاموش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از بین بردن (فعل)
destroy, spoil, annihilate, eradicate, put down, swoop, wash out, liquidate, liquidize, depredate, extirpate

کنار گذاردن (فعل)
put down, put up, put away, put by, shelve

بزور بچیزی خاتمه دادن (فعل)
put down

خوار و خفیف کردن (فعل)
put down

هرز اب ساختن (فعل)
put down

انگلیسی به انگلیسی

• place or set down; write down, put to print; crush, repress (riots); humiliate, belittle (slang); kill or destroy (animals); disgrace, shame, crushing retort
a put-down is a remark or action which makes someone appear foolish; an informal word.
humiliating act or comment; (slang) rejection (of a person, idea, etc.); cancellation (slang)

پیشنهاد کاربران

برنامه ریزی یا تعیین چیزی
I have put down your name for the meeting tomorrow.
من نام شما را برای جلسه فردا تعیین کرده ام.
سرکوفت زدن
پایین اوردن کم کردن کنترل کردن
- زمین گذاشتن ( اسلحه )
- نوشتن ( اسم )
- کشتن حیوانات یا آدم مریض یا پیر ( خلاص کردن )
- پایین آمدن ، فرود آمدن
- تلفن رو قطع کردن
- تحقیرکردن ، کوچک کردن
- دندان شکن ( put - down ) ( پاسخ دندان شدن )
کنار گذاشتن، گذاشتن
They put down their weapons passively and surrendered
سلاح های خود را مطیعانه ( از روی تسلیم ) کنار کذاشتند وتسلیم شدند.
توهین و تمسخرکردن، تحقیر کردن ( mock= scorn=contempt )
...
[مشاهده متن کامل]

Oh, so you re the only one who are allowed to put
!?him down
خب، پس تو تنها کسی هستی که اجازه داری اونو تحقیر کنی؟!

۱_کشتن حیوانی به دلیل بیماری یا پیری
۲_تحقیر کردن کسی
۳_نوشتن
This slang phrase is commonly used to mean killing someone, often in a quick or efficient manner. The term “put down” is derived from the idea of ending someone’s life as if they were an animal being euthanized.
...
[مشاهده متن کامل]

عبارت عامیانه
کشتن کسی اغلب به روشی سریع یا حرفه ای
**************************************************************************************************
مثال؛
“He put down anyone who crossed his path. ”
In a discussion about organized crime, someone might mention, “The mob boss ordered his hitmen to put down their rivals. ”
A detective investigating a murder might say, “We believe the motive for the crime was to put down a potential witness. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-murder/
To “put down” someone means to belittle or criticize them. It is often used to make someone feel inferior or to diminish their accomplishments.
تحقیر یا انتقاد کردن از کسی
این واژه اغلب برای ایجاد احساس حقارت یا کم کردن دستاوردهای کسی استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

***************************************************************************************************
مثال؛
“Don’t let that put you down, you’ll do better next time!”
In a discussion about talent, one person might say, “Don’t put down their skills just because you’re jealous. ”
If someone criticizes your work, you might respond, “Instead of putting me down, why don’t you offer some constructive feedback?”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-humiliate/
To pay apart of the total
یادداشت کردن ، نوشتن ، ثبت کردن
Put down all the sentences that are on the blackboard
Put the baby down
بچه را خواباندن
put down your weapons
اسلحه ها تان را زمین بگذارید
Rey, put down the goddamn gun
ری! تفنگ لعنتی را بگیر پایین
You put down your guns, I open the safe.
شما تفنگها را پایین بیارید من هم گاوصندوق را باز می کنم
به معنی گذاشتن میشه ( و به طور ضمنی اون down یعنی سطحی که داره شی رو میزاره روش دارای ارتفاع پایین تری هست نسبت به ارتفاعی که قبل از گذاشتن بوده )
کنار گذاشتن، دست کشیدن
نسبت دادن
attribute
تحقیر کردن ، سرکوفت زدن
خفه کردن
در مورد اشخاص یعنی گذاشتن کسی مثلا برای شیفت کاری یا جایی
I'll put you down for Saturday mornings here.
من شما رو برای شنبه صبح ها اینجا میزارم.
در نظر گرفتن. شمرده شدن
به زندگی . . . خاتمه دادن
put down a dog به زندگی یک سگ ( یک حیوان ) خاتمه دادن. ( به دلایل مشکلات جسمی )
کشتن یک حیوان از روی ترحم. مثل وقتی که پیر هستش یا بیمار و مجروح. . .
زمین گذاشتن
to think that a problem or situation is caused by a particular thing
باور به اینکه دلیل رخ دادن هرچیزی وابسته به اتفاقی دیگر است
My dog is old. She is 18 years old. That's an old lady
You gotta put her down 6 : باید بکشیش
یعنی kill an old animal وقتی با حیوانات میادش
Humiliate
به معنی بیعانه دادن
Put down
پیاده شدن از وسیله نقلیه
Put - down به شکل noun
توهین بی احترامی
She was tired of his put - downs
چیزی را زمین گذاشتن مثلاً کیفت را زمین بگذار.
گذاشتن یاقرار دادن چیزی
گوشی روی کسی قطع کردن She put the phone down on me
تحقیر. تخریب. دست کم گرفتن
ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیست
بنا نهادن، پی ریزی کردن
نوشتن
I'll put it down to a simple misunderstanding
میذارمش به حساب یه سوءتفاهم ساده
You look nice when you put your hair down : وقتی موهات بازه زیبا و خوشگلی
تحت کنترل در آوردن، خاموش کردن، فرونشاندن، منکوب کردن
تحقیر و تمسخر
انتقاد کردن
گذاشتن. قراردادن
Informal.
a disparaging, belittling, or snubbing remark.
a remark or act intended to humiliate or embarrass someone
کنار گذاشتن
کشتن یا از بین بردن ( حیوانات )
put down a dog
به زور به چیزی خاتمه دادن، سرکوب کردن
to put down a rebellion
The military government is determined to put down all opposition.
The state police assisted the municipal police in putting down the riot.
تیک زدن ( گزینه )
توهین کردن
Stop holding : دست نگه داشتن
Put it down تا اخر پای چیزی یا کسی رفتن
گذاشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس