put by

/pʊtˈbaɪ//pʊtbaɪ/

معنی: قطع کردن، اندوختن، طفره رفتن، کنار گذاردن
معانی دیگر: منصرف شدن

جمله های نمونه

1. When I entered,he put by the letter he was reading and began to talk to me.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد شدم، نامه ای را که داشت می خواند گذاشت و شروع به صحبت با من کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد شدم، نامه ای را که می خواند کنار گذاشت و شروع به حرف زدن با من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Try to put by a little bit each week.
[ترجمه گوگل]سعی کنید هر هفته مقداری کم کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر هفته کمی استراحت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Premier put by the question by saying that our country was still poor.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر با طرح این سوال که کشور ما هنوز فقیر است
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر این پرسش را مطرح کرد که کشور ما هنوز ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The case was forcibly put by the speaker.
[ترجمه گوگل]پرونده به زور توسط سخنران گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]این پرونده به زور توسط سخنران مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a fair amount of money put by.
[ترجمه گوگل]او مقدار زیادی پول دارد
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی پول در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Whatever he got besides his basic salary was put by for his old age.
[ترجمه گوگل]هر چه او به جز حقوق اولیه اش می گرفت، برای دوران پیری اش گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، هر کاری جز حقوق اساسی خود برای سن و سال او انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I try to put by a few pounds every week.
[ترجمه زر] من سعی می کنم هر هفته چند پوند پس انداز کنم.
|
[ترجمه گوگل]سعی می کنم هر هفته چند پوند اضافه کنم
[ترجمه ترگمان]هر هفته چند کیلو وزن کم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A parallel argument is put by contemporary feminist writers when they discuss Freud's ideas regarding relationships between parents and children.
[ترجمه گوگل]زمانی که نویسندگان فمینیست معاصر درباره ایده‌های فروید در مورد روابط بین والدین و فرزندان بحث می‌کنند، بحثی موازی مطرح می‌شود
[ترجمه ترگمان]بحث موازی توسط نویسندگان فمینیستی جدید زمانی مطرح می شود که درباره ایده های فروید در رابطه با روابط بین والدین و کودکان بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I like to stay put by the fire on a cold day.
[ترجمه گوگل]دوست دارم در یک روز سرد کنار آتش بمانم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم روز سرد کنار آتش بمانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Normally, western - style food tableware is put by serving order.
[ترجمه گوگل]معمولاً ظروف غذاخوری به سبک غربی با سفارش سرو می‌شوند
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، غذاهای چینی به سبک غربی با نظم و ترتیب سرو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should put by something for a rainy day.
[ترجمه گوگل]ما باید چیزی برای یک روز بارانی بگذاریم
[ترجمه ترگمان]ما باید چیزی را برای یک روز بارانی بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The computer is put by cactus and celestial being that better?
[ترجمه گوگل]کامپیوتر توسط کاکتوس و موجودات آسمانی بهتر است؟
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر توسط کاکتوس و آسمانی که بهتر است قرار داده می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If he loves her, such feelings are changeable; an impulse to match Harriet with disappointed Frank is quickly put by.
[ترجمه گوگل]اگر او را دوست داشته باشد، چنین احساساتی قابل تغییر است انگیزه ای برای تطبیق هریت با فرانک ناامید به سرعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اگر او را دوست داشته باشد، چنین احساساتی تغییر پذیر است، تمایل به ازدواج با هریت را خیلی ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unless the religious statement here has recourse to what is put by analytic investigation, to what, n in sexual union is represented by the maternal pole.
[ترجمه گوگل]مگر اینکه گزاره دینی در اینجا به چیزی که توسط تحقیق تحلیلی ارائه می شود، متوسل شود، به آنچه که n در پیوند جنسی توسط قطب مادری نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه بیانیه مذهبی در اینجا به آنچه که تحت بررسی تحلیلی قرار داده، رجوع کند، به چیزی که n در رابطه جنسی بوسیله یک قطب والد نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

طفره رفتن (فعل)
dodge, avoid, elude, evade, shirk, jink, prevaricate, equivocate, parry, put by

کنار گذاردن (فعل)
put down, put up, put away, put by, shelve

انگلیسی به انگلیسی

• put aside, save

پیشنهاد کاربران

پول جمع کردن - ذخیره کردن پول
مثال:
We're trying to put by for a new car
کنار گذاشتن و پس انداز کردن.

بپرس