pushful


معنی: فعال
معانی دیگر: دلدار، بی باک، دل بدریا زدن، متهور، متهور در اقدام بکارهای مهم

مترادف ها

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

پیشنهاد کاربران

بپرس