push to the wall

انگلیسی به انگلیسی

• press against the wall, push to the limit

پیشنهاد کاربران

ناچار به عقب نشینی شدن
عرصه را برای کسی تنگ کردن
چاره نداشتن
مجبور بودن
چاره ای نداشتن
We ran away as we were pushed to the wall by the attack of dogs.

بپرس