مرزها را جا به جا کردن
به محدودیت ها افزودن، گره را تنگ تر کردن، شدیدتر برخورد کردن، شرایط را سخت تر کردن، قوانین سخت تر وضع کردن، فشار را بیشتر کردن
اصطلاح )
فراتر از مرز ها رفتن، محدودیت ها را کنار زدن!
کنایه از نوآوری و ایده پردازی!
مترادف با اصطلاح های:
Push the boundaries
Push the limits
همگی از نظر مفهوم مشابه هم بوده و به معنای
... [مشاهده متن کامل]
پیشگام بودن در خلاقیت و انجام کارهایی است که قبلا انجام نشده اند!
If you want to make a name for yourself in the art world, then you can't be afraid of pushing the envelope
اگر میخواهید در دنیای هنر برای خودتان یک نامی دست و پا کنید، پس نمی توانید نگران درهم شکستن مرزها و محدودیت ها باشید! /از نوآوری و خلاقیت هراسی نداشته باشید!
فراتر از مرز ها رفتن، محدودیت ها را کنار زدن!
کنایه از نوآوری و ایده پردازی!
مترادف با اصطلاح های:
همگی از نظر مفهوم مشابه هم بوده و به معنای
... [مشاهده متن کامل]
پیشگام بودن در خلاقیت و انجام کارهایی است که قبلا انجام نشده اند!
اگر میخواهید در دنیای هنر برای خودتان یک نامی دست و پا کنید، پس نمی توانید نگران درهم شکستن مرزها و محدودیت ها باشید! /از نوآوری و خلاقیت هراسی نداشته باشید!