push on


(به پیشرفت) ادامه دادن، پیگیری کردن

جمله های نمونه

1. You have to push on the handle to turn it — it's very stiff.
[ترجمه گوگل]برای چرخاندن آن باید دسته را فشار دهید - بسیار سفت است
[ترجمه ترگمان]تو باید به دستگیره فشار بدی تا خاموشش کنی - خیلی شق ورق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We're late, we must push on.
[ترجمه گوگل]ما دیر رسیدیم، باید ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]دیر کردیم، باید ادامه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Let's push on it's nearly nightfall.
[ترجمه Naz] بهتره عجله کنیم داره نصفه شب میشه
|
[ترجمه گوگل]بیایید فشار بیاوریم که نزدیک شب است
[ترجمه ترگمان]نزدیک غروب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We must push on with our work.
[ترجمه گوگل]ما باید به کار خود ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]باید به کارمون ادامه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We decided to push on a little further.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم کمی جلوتر برویم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتیم کمی جلوتر برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The enemy made a push on the western front.
[ترجمه گوگل]دشمن در جبهه غرب هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]دشمن جبهه غربی را هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A push on my chest, which, because of its limited area, required great accuracy.
[ترجمه گوگل]فشاری روی سینه ام که به دلیل محدود بودنش دقت بالایی می طلبید
[ترجمه ترگمان]فشار روی سینه ام، که به خاطر مساحت محدود آن، نیازمند دقت زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We need a big push on our environmental record.
[ترجمه گوگل]ما به یک فشار بزرگ در سابقه زیست محیطی خود نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما به یک فشار قوی بر روی سابقه زیست محیطی مان نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We push on to another standard tourist site, the almost grotesquely ornate Opera.
[ترجمه گوگل]ما به یک سایت توریستی استاندارد دیگر، اپرای تقریباً عجیب و غریب پرآذین می رویم
[ترجمه ترگمان]ما به یک مکان توریستی استاندارد دیگر، و تقریبا یک اپرا ornate اشاره می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Once he is distracted, I push on hard and he gives up the game.
[ترجمه گوگل]وقتی حواسش پرت شد، به شدت فشار می‌آورم و او بازی را رها می‌کند
[ترجمه ترگمان]وقتی حواسش پرت می شود، محکم فشار می دهم و او بازی را رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We shall push on all those matters in the interests of the United Kingdom poultry industry.
[ترجمه گوگل]ما تمام این موضوعات را به نفع صنعت مرغداری بریتانیا دنبال خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما باید همه این مسائل را به منافع صنعت ماکیان در انگلستان ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even with disagreement growing, they decided to push on with the negotiations.
[ترجمه گوگل]حتی با افزایش اختلافات، آنها تصمیم گرفتند که مذاکرات را ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]حتی با افزایش عدم توافق، آن ها تصمیم گرفتند تا مذاکرات را ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I wanted to push on; but the manager looked grave.
[ترجمه گوگل]می خواستم ادامه دهم؛ اما مدیر قبر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]می خواستم به او فشار بیاورم، اما مدیر به نظر جدی می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I will not stop here and push on.
[ترجمه گوگل]من اینجا متوقف نمی شوم و ادامه نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من این جا می ایستم و خودم را هل می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• continue on in spite of difficulties

پیشنهاد کاربران

✍️ ادامه دادن، پیشروی کردن یا استمرار در مواجهه با سختی ها و موانع.
✍️✍️ به طور نمادین، "Push on" نشان دهنده مقاومت، عزم و قدرت برای غلبه بر چالش ها است.
👈مترادف: Persevere, continue, keep going, carry on
...
[مشاهده متن کامل]

👇مثال؛
Despite the heavy rain, the hikers decided to push on and reach the summit.
She faced many setbacks, but she continued to push on with her studies.
When the team encountered difficulties, their leader encouraged them to push on.

( به پیشروی ) ادامه دادن
I have never been happy my life but I always push on
من هرگز راضی نبودم از زندگیم با این وجود همچنان ادامه میدم
تسلیم نشدن
ادامه دادن
مترادف click on
هول دادن
ادامه دادن ( سفر )

بپرس