push forward

پیشنهاد کاربران

پیش بردن. {در چیزی} دمیدن.
مثال:
From the outside, this issue was pushed forward using these systems of mass communication and various types of media.
از بیرون، این قضیه با استفاده از دستگاه های ارتباط جمعی و انواع گوناگون رسانه ها پیش برده می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

از بیرون، با استفاده از دستگاه های ارتباط جمعی و انواع گوناگون رسانه ها در این قضیه دمیده می شد.

دیگران را کنار یا پس زدن
جلو بردن
موسسات زیادی داریم که در حال پیشبر این هدف هستن .
we have a lot of istitution that are pushing forward on this goal .
Way to push them forward and enhance them in the common interest
راههایی برای پیشبرد آنها و ارتقای در راستای منابع مشترکشون
پیش بردن کار افراد خط جلو
تسریع کردن
تسهیل کردن
پیش بردن
پیش رفتن ( در سفر )
نظر دیگرن را به . . . جلب کردن
مطرح کردن. عرضه کردن
کسی را تحسین کردن
تشویق کردن
پیشبردن
تلاش برای جلب توجه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)