push down


1- به پایین (یا بالا) فشار دادن 2- (قیمت را) بالا یا پایین بردن، پایین فشردنی

جمله های نمونه

1. The parents are complaining that some unpopular subjects are being pushed down the students' throats.
[ترجمه گوگل]والدین شاکی هستند که برخی سوژه های نامطلوب در گلوی دانش آموزان رانده می شود
[ترجمه ترگمان]والدین شکایت دارند که برخی افراد منفور در حال فشار دادن به گلوی دانشجویان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The grass had been pushed down in places where people had been lying.
[ترجمه گوگل]علف ها را در جاهایی که مردم دراز کشیده بودند پایین انداخته بودند
[ترجمه ترگمان]در جاهایی که مردم دروغ می گفتند، علف ها را هل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Slow sales have pushed down orders.
[ترجمه گوگل]کندی فروش باعث کاهش سفارشات شده است
[ترجمه ترگمان]فروش کند سفارشات را تحت فشار قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She pushed down the quilt and knelt on the bed.
[ترجمه گوگل]لحاف را فشار داد و روی تخت زانو زد
[ترجمه ترگمان]لحاف را کنار زد و روی تخت زانو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The driver pushes down on the brakes and initially nothing happens.
[ترجمه گوگل]راننده ترمز را پایین می آورد و در ابتدا هیچ اتفاقی نمی افتد
[ترجمه ترگمان]راننده ترمز می کند و در ابتدا هیچ اتفاقی نمی افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So, with this result, I decided to try the opposite by pushing down on the boom through the turn.
[ترجمه گوگل]بنابراین، با این نتیجه، تصمیم گرفتم برعکس را با فشار دادن بوم از طریق پیچ به سمت پایین امتحان کنم
[ترجمه ترگمان]بنابراین، با این نتیجه، من تصمیم گرفتم آن را با فشار دادن به سمت پایین در پیچ امتحان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thinking his number was up, Peter pushed down hard and went underneath the glider.
[ترجمه گوگل]پیتر که فکر می‌کرد شماره‌اش بالاست، به سختی به پایین هل داد و به زیر گلایدر رفت
[ترجمه ترگمان]پیتر فکر می کرد که شماره اش از کار افتاده است، پیتر سخت به پایین فشار می آورد و از گلایدر شروع به پایین رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She pushes down her dress but is not at all embarrassed.
[ترجمه گوگل]او لباسش را پایین می آورد اما اصلا خجالت نمی کشد
[ترجمه ترگمان]لباسش را پایین می آورد، اما اصلا ناراحت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's a floating penguin that literally toots with joy when he is pushed down under the water.
[ترجمه گوگل]او یک پنگوئن شناور است که وقتی زیر آب رانده می شود، به معنای واقعی کلمه از خوشحالی غوطه ور می شود
[ترجمه ترگمان]او یک پنگوین شناور است که وقتی زیر آب به پایین هل داده می شود، با خوشحالی همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rafts and the wharves were lined with standing bodies, and people were pushing down through the woods on either side.
[ترجمه گوگل]قایق‌ها و اسکله‌ها با بدن‌های ایستاده پوشیده شده بودند و مردم از دو طرف از میان جنگل‌ها به پایین هل می‌دادند
[ترجمه ترگمان]The و اسکله با اجساد ایستاده بودند و مردم از میان جنگل در هر دو طرف هل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When genuine feelings are denied and pushed down, depression may follow.
[ترجمه گوگل]هنگامی که احساسات واقعی انکار می شوند و به پایین رانده می شوند، ممکن است افسردگی ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]وقتی احساسات واقعی رد می شوند و فشار می آورند، افسردگی ممکن است ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The crash also pushed down the output-capital ratio, by an average of one tenth, as excess capacity mounted.
[ترجمه گوگل]این سقوط همچنین با افزایش ظرفیت مازاد، نسبت تولید به سرمایه را به طور متوسط ​​یک دهم کاهش داد
[ترجمه ترگمان]این تصادف همچنین نسبت سرمایه - سرمایه، به طور متوسط یک دهم، به عنوان ظرفیت اضافی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He pushed down some one with blond hair.
[ترجمه گوگل]یکی را با موهای بلوند هل داد
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها را با موهای طلایی کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Not waiting for the completion of this effort, a strong Union army had pushed down through western Tennessee.
[ترجمه گوگل]بدون انتظار برای تکمیل این تلاش، یک ارتش قوی اتحادیه از طریق غرب تنسی به پایین رانده بود
[ترجمه ترگمان]در انتظار اتمام این تلاش، یک ارتش قوی اتحادیه از غرب تنسی عبور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• press downward

پیشنهاد کاربران

کوچک شمردن
کم کردن
کاهش دادن
در شنای سوئدی، وقتی میری پایین ( به زمین نزدیک میشی ) ، بهش میگند push down
وقتی میای بالا میشه push up
در دم خفه کردن
فشار اوردن به کسی
می تونه به معنی ترک کردن رفتار و یا کاری هم باشه.
I push my job out ینی من کارم رو ترک می کنم.
فشار دادن ، له کردن
یه معنی دیگه اش هم "سرکوب"کردنه
داری احساستو سرکوب ( کاهش دادن ) میکنی you push your feeling down
push ( s. th ) down : به معنی "کاهش دادن" میشه
Increased competition will push down prices ( افزایش رقابت باعث کاهش قیمت ها خواهد شد )

هل دادن

بپرس