مخالفت یا مقاومت در برابر کسی یا چیزی
The doctor’s appointment got pushed back
نوبت دکتر عقب افتاد
عقب زدن
1 - پس زدن 2 - عقب راندن
1 - مخالفت 2 - واکنش منفی
to take a rain check
به تعویق انداختن
postpone , put off , delay , procrastinate
عقب راندن ، عقب زدن ، پس زدن
push back against:
جبهه گرفتن علیه . . .
مقاومت یا ایستادگی در برابر کسی
جبهه گیری کردن در مقابل یک طرح یا عقیده
head covering or hijab rules were put in place after the 1979 Islamic Revolution. but There is some evidence that more women are pushing back against the rules.
کتار زدن
Postpone به تاخیر انداختن
عقب راندن، پس زدن، جلوگیری کردن، مانع کسی/چیزی شدن، جلوی کسی ایستادن، جلوی کسی درآمدن
عقب دادن مو
Your hair looks so sexy pushed back
وسیله ای که هواپیما را به عقب هدایت میکند
مخالفت
( در حوزه سیاسی - اجتماعی ) مقاومت، مبارزه و ایستادگی کردن در مقام یک واکنش به کنشی دیگر از سوی رقبای سیاسی
عقب ماندن
مثلا عقب ماندن از برنامه
زمان چیزی را عقب تر تعیین کردن، به عقب انداختن، به بعد موکول کردن
واکنشِ منفی، مقاومت در برابرِ تغییر، پاسخِ مخالف و بد
به عقب راندن
به تعویق انداختن
مبارزه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)