عبارت push back up به معنای: به سمت بالا هل داده شدن، دوباره به بالا رانده شدن و. . . هستش و در کل معانی متنوعی داره بسته به متن.
Its hard to describe the thrill of bringing a one million dollar plane down in one piece even as texas thermals kept pushing me back up, making the landing harder. Meaning
... [مشاهده متن کامل]
سخته که هیجان فرود آوردن یک هواپیمای یک میلیون دلاری به صورت بی عیب و نقص را وصف کنی، در عین حال که جریان های گرم هوای تگزاس مدام مرا دوباره به بالا می بردند و فرود را سخت تر می کردند.
The thermals over texas kept pushing the glider back up
جریان های گرم هوای تگزاس مدام گلایدررا به سمت بالا هل می دادند.
As i tried to descend, the rising air pushed me back up
در عین حال که تلاش می کردم پایین بیام، هوای فزاینده و در حال صعود مدام مرا به سمت بالا هل می داد.
The waves pushed the surfer back up onto the board
امواج موج سوار را دوباره روی تخته اش هل دادند.
The current pushed the floating log back up the riverbank
جریان آب تنه ی شناور را دوباره به سمت ساحل رودخانه هل داد.
My legs involuntarily pushed me back up during the squat
در حین اسکات، پاهایم به طور ناخودآگاه مرا به سمت بالا بردند ( ( هل دادند )
He fell but quickly pushed himself back up
افتاد، اما فوراً خودش رو دوباره بلند کرد.
Life kept knocking her down, but she always pushed back up
زندگی مدام او را زمین می زد، اما او همیشه خود را دوباره بالا می کشید.
Their support pushed me back up emotionally
حمایت شان مرا از نظر احساسی دوباره بلند کرد ( ساپا کرد )
After you lowered the barbell, make sure to push it back up to your chest
بعد از اینکه هالتر را پایین آوردی، مطمئن شو که دوباره آن را به سمت بالا ببری.
He had to push back up his feelings of sadness after
the breakup
او بعد از جدایی مجبور بود دوباره با احساس غم و اندوه رودرو شود!
در اینجا Push back up به صورت استعاری به معنای سرکوب نکردن احساسات است؛ به طوری که اجازه دهیم احساسات به صورت آزاد ظاهر شوند.
*پس گرفتن*
press secretary pushed back on the report in a post on X
منشی مطبوعاتی در پستی در X گزارش را پس گرفت
دست کشیدن از ….
واکنش، عکس العمل
مخالفت یا مقاومت در برابر کسی یا چیزی
The doctor’s appointment got pushed back
نوبت دکتر عقب افتاد
عقب زدن
1 - پس زدن 2 - عقب راندن
1 - مخالفت 2 - واکنش منفی
to take a rain check
به تعویق انداختن
postpone , put off , delay , procrastinate
عقب راندن ، عقب زدن ، پس زدن
push back against:
جبهه گرفتن علیه . . .
مقاومت یا ایستادگی در برابر کسی
جبهه گیری کردن در مقابل یک طرح یا عقیده
head covering or hijab rules were put in place after the 1979 Islamic Revolution. but There is some evidence that more women are pushing back against the rules.
کتار زدن
Postpone به تاخیر انداختن
عقب راندن، پس زدن، جلوگیری کردن، مانع کسی/چیزی شدن، جلوی کسی ایستادن، جلوی کسی درآمدن
عقب دادن مو
Your hair looks so sexy pushed back
وسیله ای که هواپیما را به عقب هدایت میکند
مخالفت
( در حوزه سیاسی - اجتماعی ) مقاومت، مبارزه و ایستادگی کردن در مقام یک واکنش به کنشی دیگر از سوی رقبای سیاسی
عقب ماندن
مثلا عقب ماندن از برنامه
زمان چیزی را عقب تر تعیین کردن، به عقب انداختن، به بعد موکول کردن
واکنشِ منفی، مقاومت در برابرِ تغییر، پاسخِ مخالف و بد
به عقب راندن
به تعویق انداختن
مبارزه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)