• (1)تعریف: the lowest rank of officer in the British Colleges of Heralds.
• (2)تعریف: an attendant; follower.
جمله های نمونه
1. Pursuivant, mentally exhausted, found a cupboard under some stairs and went to sleep in it.
[ترجمه گوگل]تعقیب کننده که از نظر روحی خسته شده بود، یک کمد زیر چند پله پیدا کرد و در آن خوابید [ترجمه ترگمان]pursuivant، که از نظر ذهنی خسته بود، یک گنجه را زیر چند پله یافت و رفت تا در آن بخوابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Pursuivant sharpened his pencil, opened his notebook, and wrote down the date.
[ترجمه گوگل]تعقیبکننده مدادش را تیز کرد، دفترش را باز کرد و تاریخ را یادداشت کرد [ترجمه ترگمان]pursuivant را تیز کرد، دفتر خود را باز کرد و تاریخ آن را نوشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Pursuivant shivered and wiped the rain off his nose.
[ترجمه گوگل]تعقیب لرزید و باران را از روی بینی اش پاک کرد [ترجمه ترگمان]آراگون لرزید و باران را از بینی اش پاک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Pursuivant rubbed his eyes and yawned.
[ترجمه گوگل]تعقیب کننده چشمانش را مالید و خمیازه کشید [ترجمه ترگمان]چشمانش را مالید و خمیازه کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Shan-Chou Dynasty is the key time from legendary time to pursuivant time.
[ترجمه گوگل]سلسله شان-چو زمان کلیدی از زمان افسانه ای تا زمان تعقیب است [ترجمه ترگمان]زمان افسانه ای از زمان افسانه ای تا pursuivant زمان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید