pursuit

/pərˈsuːt//pəˈsjuːt/

معنی: تعقیب، دنبال، حرفه، پیشه، پیگرد، تعاقب
معانی دیگر: دنبال گیری، پیگیری، رد گیری، جستجو، طلب، سرگرمی، کار و بار، فعالیت، شغل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of pursuing.
مترادف: chase
مشابه: follow, hunt, quest, search, stalk, tracking

(2) تعریف: an effort to gain something.
مترادف: hunt, quest, search
مشابه: endeavor, forage, investigation, probe

(3) تعریف: any occupation or pastime.
مترادف: business, career, employment, job, line, occupation, position, profession, trade, vocation, work
مشابه: activity, avocation, calling, hobby, practice

- business pursuits
[ترجمه کامران] به دنبال کسب و کار
|
[ترجمه گوگل] پیگیری های تجاری
[ترجمه ترگمان] کاره ای تجاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in pursuit of happiness
در جستجوی خوشبختی

2. in pursuit of (something)
به دنبال (چیزی)،در پی چیزی

3. in hot pursuit
از نزدیک در تعقیب

4. in hot pursuit
سخت در تعقیب

5. he wasted his life in pursuit of unworthy causes
او عمر خود را در پی هدف های ناشایسته حرام کرد.

6. they urged their horses in furious pursuit
آنها دیوانه وار با اسب های خود به جلو می تاختند.

7. we went into the forest in pursuit of the thief
به دنبال دزد وارد جنگل شدیم.

8. a cat with the dogs in hot pursuit
گربه ای که سگ ها سخت در تعقیب او بودند

9. Dreams don't abandon a painstaking pursuit of the people, as long as you never stop pursuing, you will bathe in the brilliance of the dream.
[ترجمه گوگل]رویاها دنبال پر زحمت مردم را رها نمی کنند، تا زمانی که دست از تعقیب نکشید، در درخشش رویا غسل خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]رویاها، پی گیری دشوار مردم را رها نمی کنند، تا زمانی که هرگز پی گیری را متوقف نکنید، در درخشش این رویا، حمام خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The vigorous pursuit of policies is no guarantee of success.
[ترجمه گوگل]پیگیری جدی سیاست ها تضمینی برای موفقیت نیست
[ترجمه ترگمان]پی گیری شدید سیاست ها تضمینی برای موفقیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pursuit of profit was the main reason for the changes.
[ترجمه گوگل]دنبال سود، دلیل اصلی تغییرات بود
[ترجمه ترگمان]دنبال کردن سود دلیل اصلی تغییرات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the market is the pursuit of friendship, mutual tired, I finally left.
[ترجمه گوگل]اما بازار به دنبال دوستی است، متقابل خسته، من در نهایت رفت
[ترجمه ترگمان]اما بازار به دنبال دوستی، دو طرفه، و بالاخره باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company is ruthless in its pursuit of profit.
[ترجمه گوگل]این شرکت در تعقیب سود خود بی رحم است
[ترجمه ترگمان]شرکت در تعقیب سود آن بی رحم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Politicians dress up their ruthless ambition as a pursuit of the public good.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران جاه طلبی بیرحمانه خود را به عنوان دنبال خیر عمومی می پوشانند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران جاه طلبی بیرحمانه خود را به عنوان پی گیری منافع عمومی به پا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is absorbed in the pursuit of knowledge.
[ترجمه shahin bahmani] او مجذوب جستجوی دانش شده است.
|
[ترجمه گوگل]او در جستجوی دانش غرق شده است
[ترجمه ترگمان]او در تعقیب دانش مستغرق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He devoted his waking hours to the single-minded pursuit of his goal.
[ترجمه گوگل]او ساعات بیداری خود را وقف پیگیری هدف خود کرد
[ترجمه ترگمان]او ساعات بیداری خود را وقف دنبال کردن هدف خود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعقیب (اسم)
following, action, chase, pursuit, tailing, continuation

دنبال (اسم)
rear, attachment, pursuit

حرفه (اسم)
mystery, profession, pursuit, avocation, business, vocation, occupation, trade, metier, carrier

پیشه (اسم)
function, craft, mystery, profession, pursuit, vocation, occupation, trade, calling

پیگرد (اسم)
pursuit, prosecutor, explorer

تعاقب (اسم)
pursuit, pursuance

تخصصی

[ریاضیات] تعقیب

انگلیسی به انگلیسی

• chase, hunt; quest, search; occupation, pastime
your pursuit of something that you want consists of your attempts at achieving it; a formal word.
the pursuit of an activity, interest, or plan consists of all the things that you do when you are carrying it out; a formal word.
the pursuit of someone or something is the act of chasing them; a formal word.
pursuits are activities, especially ones that you do for enjoyment; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فعالیت، سرگرمی، جستجو
شغل، فعالیت، سرگرمی
پیروی
پیگرد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pursue
✅️ اسم ( noun ) : pursuit / pursuer / pursuance
✅️ صفت ( adjective ) : pursuant
✅️ قید ( adverb ) : pursuant
مشغله
1. عمل تعقیب
2. هواپیمای تعقیب و گریز
3. ( در دوچرخه سواری ) مسابقه ای که در آن سوارکاران در فواصل زمانی در مسیر حرکت می کنند و سعی می کنند از یکدیگر سبقت بگیرند.
4. تلاش یا دستیابی ایمن سازی ; جستجو
5. یک شغل، سرگرمی
pursuit ( ورزش )
واژه مصوب: تعقیبی
تعریف: رقابتی در راهه/ پیست که در آن دو دوچرخه سوار مسابقه را از دو نقطة متناظر در دو سوی مختلف راهه/ پیست، اما با حرکت در یک جهت واحد آغاز می کنند و سعی در پیشی گرفتن از یکدیگر دارند
در اصطلاح نظامی به معنای " تعاقب" است. عملیات آفندی که بعد از استفاده نیروهای خودی از موفقیت در پیروزی انجام می شود و دشمن شکست خورده را برای اضمحلال کامل و عدم توانایی برای سازماندهی مجدد، دنبال می کنند.
سرگرمی - hobby
rewarding pursuits
سرگرمی های سودمند - مفید
جستجو
Free time pursuits: سرگرمی های اوقات فراغت
پیگیری، تعقیب
مشغله، فعالیت، پیشه، سرگرمی
when someone tries to get, achieve, or find something in a determined way → pursue
activity
work
job
business
1. به دنبال
2. تعقیب
3. سرگرمی و فعالیت های شخصی
تعقیب کردن
در مورد قدرت : دستیابی / در پی - به دنبال - به تبع -
هوادار افرطی، بنیادگرا، منزه طلب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس