purpose

/ˈpɜːrpəs//ˈpɜːpəs/

معنی: عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض، در نظر داشتن، قصد داشتن
معانی دیگر: آهنگ، یازش، خواسته، تصمیم، اراده، گزیر، (قدیمی) قصد داشتن، عزم کردن، یازیدن، خواستن، پیشنهاد، پیشنهادکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: on purpose
(1) تعریف: a reason or plan guiding an action; motive or intention.
مترادف: aim, design, end, goal, intention, motive, objective, rationale
مشابه: ambition, aspiration, direction, effect, intent, mission, object, plan, point, purport, reason, sake, sense, spirit, target, why

- He joined a fitness center for the purpose of losing weight.
[ترجمه حسام] او به یک باشگاه پرورش اندام با هدف لاغر شدن پیوست.
|
[ترجمه Arman] او به مرکز تناسب اندام با هدف کم کردن جرم ( وزن ) پیوست.
|
[ترجمه شان] او به منظور لاغر شد ن ( کاهش وزن ) ، به یک مرکز تناسب اندام پیوست.
|
[ترجمه گوگل] او برای کاهش وزن به یک مرکز تناسب اندام پیوست
[ترجمه ترگمان] او به مرکز تناسب اندام برای از دست دادن وزن ملحق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her main purpose in writing the book was to educate people about this tragic disease.
[ترجمه گوگل] هدف اصلی او از نوشتن این کتاب آموزش مردم در مورد این بیماری غم انگیز بود
[ترجمه ترگمان] هدف اصلی او در نوشتن این کتاب آموزش دادن به مردم در مورد این بیماری غم انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- May I ask the purpose of your visit?
[ترجمه Arman] آیا می توانم هدف شما رو از بازدید بپرسم؟
|
[ترجمه گوگل] می توانم هدف از بازدید شما را بپرسم؟
[ترجمه ترگمان] می شود از هدف ملاقات شما بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: determination or resolve.
مترادف: determination, resolution, resolve
مشابه: constancy, decision, diligence, motivation, perseverance, persistence, will

- He practices violin with a great sense of purpose.
[ترجمه گوگل] او ویولن را با یک هدف عالی تمرین می کند
[ترجمه ترگمان] او ویولون را با مفهوم بسیار زیادی تمرین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the reason for which something exists.
مترادف: design, function, object
مشابه: aim, application, destination, intention, point, raison d'�tre, rationale, reason, role, use, why

- The purpose of this meeting is to evaluate the new sales strategy.
[ترجمه گوگل] هدف از این جلسه ارزیابی استراتژی جدید فروش است
[ترجمه ترگمان] هدف از این نشست ارزیابی استراتژی فروش جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This is a beautiful object, but I don't understand its purpose.
[ترجمه گوگل] این یک شی زیبا است، اما من هدف آن را درک نمی کنم
[ترجمه ترگمان] هدف زیبایی است، اما منظور آن را نمی فهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purposes, purposing, purposed
(1) تعریف: to set as an aim; intend.
مترادف: intend, mean
مشابه: aim, aspire to, design, plan, propose, purport, scheme

- He purposed to find a rich woman and marry her.
[ترجمه ناشناس] او دنبال زنی ثروتمند برای ازدواج بود
|
[ترجمه گوگل] او قصد داشت زنی ثروتمند پیدا کند و با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] قصد داشت زن ثروتمندی پیدا کند و با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to determine or resolve (usu. fol. by an infinitive).
مترادف: determine, resolve
مشابه: decide, intend, mean, vow

- The British purposed to retake the fort no matter what the cost.
[ترجمه گوگل] انگلیسی‌ها قصد داشتند قلعه را بدون توجه به هزینه‌ای که می‌شد پس بگیرند
[ترجمه ترگمان] قصد انگلیسی ها این بود که دژ را دوباره تصرف کند، مهم نبود که چه هزینه ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to have a purpose.
مترادف: intend, mean
مشابه: determine, plan

جمله های نمونه

1. fixed purpose
اراده ی استوار

2. grim purpose
اراده ی استوار

3. inflexible purpose
قصد استوار

4. my purpose was to give him a warning
مقصودم این بود که به او هشدار بدهم.

5. our purpose was to return before sunday
قصد ما این بود که پیش از یکشنبه مراجعت کنیم.

6. the purpose of this report is to sketch out the government's plan
هدف این گزارش ارائه ی رئوس مطالب طرح دولت است.

7. on purpose
عمدا

8. on purpose
عمدی،عمدا،تعمدا،دانسته،آگاهانه

9. an immovable purpose
عزم راسخ

10. her avowed purpose for coming
هدفی که ادعا می کرد به خاطر آن آمده است

11. his sole purpose in coming
یگانه منظور او از آمدن

12. infirm of purpose
بی اراده

13. infirm of purpose
(شکسپیر) ضعیف در تصمیم گیری

14. unity of purpose
وحدت هدف

15. of set purpose
1- به منظور خاص،به هدف معین 2- عمدا،به طور عمدی

16. serve a purpose
به درد کاری خوردن،به کار خوردن

17. to good purpose
با اثر دلخواه،با نتیجه ی خوب،به طور سودآور

18. to the purpose
مربوط،بجا،درخور

19. a oneness of purpose
وحدت نظر،داشتن هدف مشترک

20. for the express purpose of carrying oil
صرفا به منظور حمل نفت

21. what is the purpose of being?
غرض از هستی چیست ؟

22. what is your purpose in writing this letter?
منظور تو از نوشتن این نامه چیست ؟

23. money spent to little purpose
پولی که بیهوده خرج می شود

24. property valuation for the purpose of taxation
ارزشیابی ملک به منظور تعیین مالیات

25. she did it on purpose
او عمدا این کار را کرد.

26. to little (or no) purpose
بیهوده،بی نتیجه،بی فایده

27. ahmad left his book on purpose
احمد کتاب خود را عمدا جا گذاشت.

28. groups united by identity of purpose
گروه هایی که یگانگی هدف آنان را متحد می کند

29. to turn someone from his purpose
کسی را از هدف خود منصرف کردن

30. usually, a preface explains the purpose and plan of a book
معمولا پیشگفتار منظور کتاب و طرح آن را بیان می کند.

31. he uses his talents to good purpose
او از استعدادهای خود خوب استفاده می کند.

32. the use of superstition for the purpose of intimidating the mob
استفاده از خرافات برای ایجاد واهمه میان توده ها

33. having fun seems to be her only purpose in life
ظاهرا یگانه هدف او در زندگی خوش گذرانی است.

34. what you said was quite to the purpose
آنچه که گفتی کاملا بجا بود.

35. he contended that literature must serve a moral purpose
او استدلال می کرد که ادبیات باید هدف اخلاقی داشته باشد.

36. the dirty football player who kicked me on purpose
فوتبالیست ناجوانمردی که عمدا به من لگد زد

مترادف ها

عمد (اسم)
end, malice, aim, aforethought, purpose, intent, intention, premeditation, animus, resolve

هدف (اسم)
object, cause, objective, point, sight, aim, purpose, target, goal, mark, prick, scope, butt, bourgeon, bourn, bourne, burgeon, victim, parrot, quintain

منظور (اسم)
meaning, end, objective, aim, purpose, intent, intention, goal

مقصود (اسم)
meaning, object, end, objective, desire, aim, purpose, intention, goal, hanker, craving

مراد (اسم)
meaning, end, wish, desire, aim, purpose, intention, idea

نیت (اسم)
resolution, effect, will, sentiment, purpose, intent, animus, idea, tenor

قصد (اسم)
resolution, will, assumption, pretension, purpose, intent, intention, animus, thought, purport, design, attempt, determination

سعی (اسم)
work, labor, purpose, effort, eagerness, endeavor, conation

عزم (اسم)
resolution, decision, purpose, intention, determination, impetus

غرض (اسم)
gain, motive, partiality, purpose, intention, grudge, spite, prejudice, lucre, peeve, private interest

در نظر داشتن (فعل)
purpose, envisage, contemplate

قصد داشتن (فعل)
mean, aim, purpose, intend

تخصصی

[صنایع غذایی] قصد، هدف، مقصود
[صنعت] هدف، قصد، منظور
[حقوق] مقصود، منظور، هدف، قصد، مفاد
[نساجی] معنی - هدف - مقصود - منظور
[ریاضیات] هدف، تصمیم، عزم، منظور، مقصود، قصد

انگلیسی به انگلیسی

• goal, aim; intention, objective
intend, plan, design, aim
the purpose of something is the reason for which it is made or done.
your purpose is the thing that you want to achieve.
purpose is the feeling of having a definite aim and of being determined to achieve it.
if you do something on purpose, you do it deliberately.
you use the phrase for all practical purposes to suggest that a situation is not exactly as you describe it but the effect is the same as if it were.
if you say that an action was done to no purpose, you mean that it achieved nothing. if you say that it was done to good purpose, you mean that it achieved something.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی تمام دوستان درست بود .
چقدر لذت بردم از کامنت ( فقط با خدا پادشاهیم ) که بسیار به درد learner ها می خورد.
نوشته بودند که purpose را با propose قاطی نکنید. این توصیه ی ایشان طلایی است.
...
[مشاهده متن کامل]

دیده ام حتی انگلیسی زبانها هم گاهی به اشتباه بجای هم بکار می گیرند.
شاید اینها کمک کند ؛
The Prince proposed to Sinderella
یعنی پرنس به سیندرلا پیشنهاد ازدواج داد.
اصلا تقاضای ازدواج کردن از. . . بصورت نقل قول غیر مستقیم همیشه و همیشه از propose to استفاده میشود . مثال :
Will u marry me
آیا با من ازدواج میکنی ؟
I proposed to her
من به او پیشنهاد ازدواج دادم.
دقت کنید که لازم نیست بگویید :
I proposed to her to marry me
اگر چنین بگویید ، یعنی خیلی انگلیسی بلد نیستید !!!
توصیه میکنم I proposed to her را حفظ کنید .
به دو دلیل :
۱ - معنی propose حسابی جا می افتد.
۲ - حرف اضافه ی to که با propose سنجاق قفلی شده است هم جا می افتد.
همینجا یاد بگیرید proposal به معنی پیشنهاد ، خیلی بیشتر در جملات ( بخصوص اداری ) بکار برده میشود تا فعل آن propose.

هدف، مقصود. مفاد، مفهوم، غرض، عزم، منظور، عمد، در نظر داشتن، قصد داشتن، پیشنهادکردن، نیت، قصد، مقصود، غایت،
هدف، مقصود، معنی
مثال: What is the purpose of this meeting?
هدف این جلسه چیست؟
purpose ( n ) ( pərpəs ) =the intention, aim, or function of sth, e. g. Our campaign's main purpose is to raise money. purposely, purposeful, purposefully, purposefulness, purposeless
purpose
Purpose به معانی :هدف، مقصود
مفاد، مفهوم، غرض، عزم، منظور، عمد، در نظر داشتن، قصد داشتن، پیشنهادکردن، نیت، قانون فقه: قصد، مقصود، روانشناسی: غایت، بازرگانی: قصد
Propose در معانی: پیشنهاد کردن، طرح کردن، پیشنهاد ازدواج
purpose
Propose
دوستان این ۲ کلمه رو باهم اشتباه نگیرید.
It doesn't answer my purpose
به درد من نمیخوره
purpose: هدف
هدف غایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : purpose
✅️ اسم ( noun ) : purpose / purposefulness / purposelessness
✅️ صفت ( adjective ) : purposeful / purposeless / purposive
✅️ قید ( adverb ) : purposefully / purposelessly / purposely
هدف، منظور
کاربرد، کارکرد، نقش، وظیفه
The purpos of something is what it is intended or achieve , a plan or aim
purpose ( مدیریت )
واژه مصوب: منظور
تعریف: نتیجة موردنظر و دست یافتنی برای یک فعالیت
NAGHSH - نقش
purpose driven هدف گرا
steady purpose
هدف
target
goal
کارکرد - کاربرد - استفاده
?The thing that one intends to do, get, be, etc; intention:What's your purpose in going to canada
قصد
نیت
مقصود
منظور
در مثال بالا purpose با in آمده است. توجه کنید!
عمدا، هدف
هدف وجودی؛ مأموریت؛ رسالت
humans use water for different purposes like washing 💕
انسان ها از آب برای هدف های زیادی استفاده میکندد مثل شستشو
در پاسخ به پیام بالا:
پیشنهاد و خواستگاری propose می شود، این کلمه purpose است
هدف . قصد داشتن . اراده . عزم .
سوژه
فعل=propose پرپوز
To plan or intend to do something. : برنامه ریزی کردن برای انجام کاری.
They propose to buy a new car. اونها قصد خرید ماشین نو دارند.
اسم یا فعل =purpose پرپِس
To do something for an aim. : چیزی را انجام دادن برای رسیدن به هدفی دیگر
...
[مشاهده متن کامل]

The purpose of advertising is to increase sales. هدف از تبلیغات ، افزایش فروش است.

our purpose in this life is to help other
آرزو - میل - سود - دلیل - اساس - توجیه
to / for all intents and purposes: از هر لحاظ، از تمامی جهات، از هر حیث، در تمامی ابعاد
منظور، منظوره. مثال: general purpose به معنی "هنه منظوره"
هدف، منظور ( به منظور )
منظور، مفهوم، غرض، هدف، قصد، نیت، مفاد
انگیزه
عمدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس