فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purports, purporting, purported
حالات: purports, purporting, purported
• (1) تعریف: to assert or allege, esp. falsely.
• مترادف: claim, profess
• مشابه: affirm, allege, assert, asseverate, aver, contend, declare, maintain, pretend
• مترادف: claim, profess
• مشابه: affirm, allege, assert, asseverate, aver, contend, declare, maintain, pretend
- He purported to be an expert on the subject, but we quickly discovered that he knew little more than we did.
[ترجمه لیلا سمیع پور] او معتقد بود که در این زمینه متخصص است ولی ما به سرعت دریافتیم که او فقط کمی بیش از ما می دانست.|
[ترجمه گوگل] او ظاهراً در این موضوع متخصص است، اما ما به سرعت متوجه شدیم که او اطلاعات کمی بیشتر از ما دارد[ترجمه ترگمان] او ادعا کرد که متخصص این موضوع است، اما خیلی زود متوجه شدیم که او بیشتر از ما می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to intend; propose.
• مترادف: intend, propose, purpose
• مترادف: intend, propose, purpose
- Do you purport to marry this girl?
[ترجمه گوگل] آیا قصد ازدواج با این دختر را دارید؟
[ترجمه ترگمان] میخوای با این دختر ازدواج کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میخوای با این دختر ازدواج کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: purported (adj.), purportedly (adv.)
مشتقات: purported (adj.), purportedly (adv.)
• (1) تعریف: the explicit or implicit meaning; import; substance.
• مترادف: import, meaning, significance, substance, tenor
• مشابه: content, drift, gist, implication, intent, message, point, sense, signification, spirit
• مترادف: import, meaning, significance, substance, tenor
• مشابه: content, drift, gist, implication, intent, message, point, sense, signification, spirit
- the purport of that law
• (2) تعریف: aim; intention; purpose.
• مترادف: aim, intention, objective, purpose
• مشابه: design, drift, end, intent, object, plan, point
• مترادف: aim, intention, objective, purpose
• مشابه: design, drift, end, intent, object, plan, point