purge

/ˈpɜːrdʒ//pɜːdʒ/

معنی: تطهیر، پالایش، پاکسازی کردن، تنقیه کردن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن
معانی دیگر: پالاییدن، پالش کردن، مبری کردن، (حقوق) رفع اتهام کردن، بی گناه اعلام کردن، (از گناه) پاک کردن، منزه کردن، مسهل خوردن، روده ها را پاک کردن، پاک کردن مزاج، (سیاسی) پاکسازی کردن، معدوم کردن، پاکسازی، نابود سازی (سیاسی)، تصفیه ی سیاسی، (با: away یا off یا out) تمیز کردن یا شدن، پاکیزه کردن یا شدن، کارکن، سرشاخه زنی، تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purges, purging, purged
(1) تعریف: to rid of anything impure or unwanted.
مترادف: cleanse, clear, expurgate, purify
مشابه: clarify, decontaminate, deterge, flush, rarefy, refine, rid, sanitize

(2) تعریف: to free or rid (usu. fol. by of or from).
مترادف: clear, rid
مشابه: cleanse, divest, empty, expurgate, purify, remove

- The mechanic purged the engine of excess fuel.
[ترجمه گوگل] مکانیک موتور را از سوخت اضافی پاک کرد
[ترجمه ترگمان] مکانیک موتور سوخت اضافی را تصفیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to clear of sin or guilt.
مترادف: cleanse, purify, sanctify, wash
متضاد: corrupt
مشابه: absolve, acquit, chasten, clear, exculpate, excuse, exonerate, forgive, pardon, vindicate

(4) تعریف: to make atonement for.
مترادف: atone, expiate
مشابه: compensate, make amends, remunerate, repent

(5) تعریف: to kill or expel (members of a party, government, organization, or the like) so as to rid a society of those considered to be undesirable.
مترادف: displace, eject, expel, oust
مشابه: banish, blackball, depose, dethrone, dismiss, drum out, eliminate, liquidate, ostracize, overthrow, remove, supplant, unseat, weed

(6) تعریف: to cause (the bowels) to empty, as with a purgative.
مترادف: evacuate, void
مشابه: discharge, empty, excrete, shit

(7) تعریف: to cause the bowels of (a person) to empty.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become purged.
مترادف: purify
مشابه: clarify, clean, clear, flush, rarefy

(2) تعریف: to cause or undergo purging of the bowels.
مترادف: defecate, evacuate
مشابه: shit
اسم ( noun )
مشتقات: purgeable (adj.), purger (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of purging.
مترادف: catharsis, cleansing, purgation, purification
مشابه: ablution, evacuation, expurgation

(2) تعریف: the political act of killing or expelling those who are considered to be a threat to an existing power.
مترادف: banishment, ejection, expulsion, ouster, removal
مشابه: deposition, dismissal, excommunication, overthrow

(3) تعریف: that which purges, esp. a purgative drug.
مترادف: cathartic, diuretic, laxative, purgative
مشابه: aperient, enema, physic, salt

جمله های نمونه

1. stallin's purge of the officers debilitated the army
پاکسازی افسران توسط استالین ارتش را تضعیف کرد.

2. drugs that purge the bowels
داروهایی که روده ها را پاک می کند

3. let us purge our sins with prayer
بیا تا گناهان خود را با دعا پاک کنیم.

4. he tried to purge himself of the charge of heresy
او کوشید که خود را از تهمت ارتداد مبری کند.

5. the communist party purge
تصفیه ی سیاسی حزب کمونیست

6. The leadership voted to purge the party of "hostile and anti-party elements".
[ترجمه گوگل]رهبری به پاکسازی حزب از "عناصر متخاصم و ضد حزب" رای دادند
[ترجمه ترگمان]رهبری به پاک سازی حزب \"عناصر متخاصم و ضد حزب\" رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Catholics go to confession to be purged of sin/purge their sin/purge their souls of sin.
[ترجمه گوگل]کاتولیک ها به اعتراف می روند تا از گناه پاک شوند / گناه خود را پاک کنند / روح خود را از گناه پاک کنند
[ترجمه ترگمان]کاتولیک ها به اعتراف می پردازند که از گناه پاک شده اند \/ گناه خود را تصفیه می کنند \/ souls را از گناه پاک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new president carried out a purge of disloyal army officers.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور جدید یک پاکسازی افسران بی وفای ارتش را انجام داد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور جدید یک پاک سازی از افسران ارتش را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He sought to purge the Democrat party of conservatives.
[ترجمه گوگل]او به دنبال پاکسازی حزب دموکرات از محافظه کاران بود
[ترجمه ترگمان]او به دنبال پاک سازی حزب دموکرات از محافظه کاران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Try to purge your spirit of hatred.
[ترجمه گوگل]سعی کنید روح خود را از نفرت پاک کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید روح نفرت خود را پاک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A dose of this stuff will purge you!
[ترجمه گوگل]یک دوز از این مواد شما را پاک می کند!
[ترجمه ترگمان]! یه مقدار از این چیزا تو رو از کار میندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mayoral candidate has promised to purge the police department.
[ترجمه گوگل]نامزد شهرداری قول داده است که اداره پلیس را پاکسازی کند
[ترجمه ترگمان]نامزد شهرداری قول داده است که بخش پلیس را پاک سازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new state governor has promised to purge the police force of corruption.
[ترجمه گوگل]فرماندار جدید ایالت قول داده است که نیروی پلیس را از فساد پاکسازی کند
[ترجمه ترگمان]فرماندار جدید دولت وعده پاک سازی نیروی پلیس از فساد را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We need to purge our sport of racism.
[ترجمه گوگل]ما باید ورزش خود را از نژادپرستی پاک کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید sport را از نژاد پرستی پاک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطهیر (اسم)
purgation, purge, purification, sanctification, catharsis

پالایش (اسم)
purgation, purge, purification, filtration, refinement

پاکسازی کردن (فعل)
purge

تنقیه کردن (فعل)
purge

تطهیر کردن (فعل)
cleanse, purge, scour, exorcise, exorcize, expurgate, lustrate, sanctify

تهی کردن (فعل)
purge, deplete, exhaust, strip, evacuate, eviscerate, vacate

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

تبرئه کردن (فعل)
exonerate, exculpate, forgive, clear, purge, acquit, assoil, excuse

خالی کردن (فعل)
free, empty, hollow, purge, aspirate, unload, discharge, vent, deplete, evacuate, dump, eviscerate, vacate, disgorge

زدودن (فعل)
remove, wipe, clean, scrape, clear, purge, eliminate, obliterate, wipe out, scour, blot out, sweep, swab, scurf, deterge, efface, shuck

تخصصی

[کامپیوتر] پاکسازی .
[مهندسی گاز] پاککردن، تهی کردن
[پلیمر] تخلیه(کردن)

انگلیسی به انگلیسی

• cleansing; cleaning of excess files from a hard disk (computers); erasing of a file without the option of canceling the erasure (computers); diarrhetic drug, cathartic
purify, remove contamination; clean, remove dirt; defecate, empty the bowels
to purge an organization of its unacceptable members means to remove them from it. you can also talk about purging people from an organization. verb here but can also be used as a count noun. e.g. they discovered that there were infilt
when you purge something of undesirable things, you get rid of them.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To remove or eliminate something unwanted 🧼
🔍 مترادف: Cleanse, rid
✅ مثال: The organization aims to purge the community of harmful substances
To purge means to get rid of or eliminate something, often in a forceful or intense manner. In the context of cleansing, it refers to removing unwanted or unnecessary things from your life or body.
خلاص شدن یا از بین بردن چیزی، اغلب به شیوه ای شدید یا موثر.
...
[مشاهده متن کامل]

به حذف کردن چیزهای ناخواسته یا غیر ضروری از زندگی یا بدن شما اشاره دارد.
**************************************************************************************************
مثال؛
“I’m purging my closet and donating all the clothes I don’t wear anymore. ”
A person might say, “I need to purge all the negative energy from my life and start fresh. ”
Someone might recommend, “Try a colon cleanse to purge your body of toxins and improve digestion. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-cleanse/
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�پرچperch� به معنی، پاک وپاکیزه، منزه وپاک، پرچ پاک، تطهیر ومطهربودن، تزکیه وپاکی ( نفس ) ، پاکی وتهذیب نفس، پاکیزه کردن وپاکیزه شدن، پاک کردن از ( گناه ) زدودن، پالایش،
...
[مشاهده متن کامل]
وپاکسازی و. . . است. این واژه کهن مانند بسیاری از واژگان دیگر واردزبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�پرچpurge� در زبان انگلیسی به کار میرود. در زبان لاتین با�پیورسpurse� هم همریشه است. گمان میرود با واژه �پاک� هم مرتبط باشد. زیرا تبدیل چ به کاف نیز رایج است. لازم به ذکر است که�پرچperch� در لری معانی دیگری نیزداردکه ذکر آنها خارج از موضوع است. در لری به صورت ترکیب�پرچ پاکperch e pak� به کار میرود. مهاجرت آریایی ها بر طبق اوستا واسناد تاریخی از داخل ایران شروع وبه نقاط دیگر دنیا ازجمله اروپا ادامه می یابد. . . اصطلاحات�ایرانویج� و�خونیرث� در اوستا را مطالعه بفرمایید. . نیاز شدیدبه بازنگری جدیدی در بخش فرهنگ زبان پارسی داریم. . . زیرا در آینده ای نه چندان دور این لغات ریشه دار وکهن به سرنوشت یوزپلنگهای ایران دچار میشوند اگرمراقبت نکنیم. . . سپاسگزارم. . .

معنای دوستان
( در مورد یک سازمان یا تشکیلات )
✅تصفیه، پاکسازی، پالایش، تنقیه
( از مخالفان و افراد ناهمفکر )
In 2019, sources told the Financial Times that wealthy families of Saudi Arabia had been coerced into joining the Saudi Aramco IPO. According to analysts, Aramco could realistically reach a market capitalization of $1 to $1. 5 trillion but the Saudis wanted $2 trillion. Oddly, many of those who signed up have relatives that were part of the 2017–2019 Saudi Arabian purge. According to four sources, the Saudi government "strong - armed", "coerced" or "bullied" some of the wealthiest families in the kingdom into becoming cornerstone investors
...
[مشاهده متن کامل]

استفراغ عمدی در افرادی که دچار اختلال تغذیه هستند
To force yourself to vomit especially because you have bulimia
پاکسازی کردن
حذف کردن
بیرون کردن
رفع اتهام کردن
تزکیه کردن
. We have purged your fear
ما ترس تو را تزکیه کردیم
تصفیه سیاسی ، پاکسازی سران سیاسی ، و جای دیگر پاک کردن روده .
پالایش
عمل پاکسازی کردن یه سازمان، کمپانی از مخالفان آن سازمان
معانی این کلمه تقریبا به طور مجازا به هم نزدیکن
خالص کردن و پاک کردن از چیزی بد
پاکسازی محتویات داخل روده و معده
پاکسازی مکانی از مردم توسط کسی که در قدرته
احیا
ریختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس