pure

/ˈpjʊr//pjʊə/

معنی: خالص، منزه، اصیل، عفیف، تمیز، پاک، محض، ناب، سره، بیغش، ژاو
معانی دیگر: بی آمیغ، لب، وش، سارا، آویژه، سالم، پاکیزه، کامل، یکدست، صرف، نظری، مطلق، کیا، پاکدامن، بی آلایش، باناموس، نیک نژاد (purebred هم می گویند)، بی عیب، بی خدشه، (انجیل) ناملوث، نانجس، طاهر، طیب، (آوا شناسی) تک آوا، واکه ی ساده (monophthongal هم می گویند)، نژاد اصیل، خالص کردن، پالایش کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: purer, purest
مشتقات: pureness (n.)
(1) تعریف: composed of only one substance, element, or quality; not mixed.
مترادف: unadulterated, unalloyed, unmixed
متضاد: impure, mixed
مشابه: clear, neat, sheer, simple, solid, straight, uncontaminated, undiluted, unqualified

(2) تعریف: lacking substances or characteristics that would lower the quality.
مترادف: clean, simon-pure, uncontaminated
متضاد: adulterate, adulterated, impure
مشابه: authentic, clear, fresh, genuine, natural, perfect, quality, sterling, thorough, unadulterated, unsullied, virgin

(3) تعریف: completely clean.
مترادف: clean, immaculate, spotless
متضاد: impure, polluted, unclean
مشابه: antiseptic, clear, fresh, sanitary, snowy, stainless, virgin, virginal, wholesome

(4) تعریف: clear and consistent, as a perfect musical tone.
مشابه: clear, consistent, flawless, perfect

(5) تعریف: without evil; sinless.
مترادف: clean, immaculate, innocent, sinless
متضاد: impure
مشابه: clear, decent, good, guiltless, impeccable, moral, unstained, unsullied, upright, virtuous

- Her heart is pure.
[ترجمه ب گنج جو] ذاتش پاک و بی آلایش است.
|
[ترجمه گوگل] دلش پاک است
[ترجمه ترگمان] قلبش خالص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: without sexual experiences or thoughts; chaste; virgin.
مترادف: chaste, virgin, virtuous
متضاد: impure, unclean
مشابه: celibate, innocent, undefiled, unsullied, vestal, virginal

(7) تعریف: nothing but.
مترادف: mere, sheer
مشابه: absolute, complete, downright, out-and-out, plumb, stark, unadulterated, unmitigated, unqualified, utter

- pure good fortune
[ترجمه گوگل] خوش شانسی خالص
[ترجمه ترگمان] ثروت خالص و خالص،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: of unmixed ancestry.
مترادف: purebred, thoroughbred
متضاد: mongrel
مشابه: blooded, full-blooded, pedigreed, registered

- a pure breed of dog
[ترجمه گوگل] یک نژاد سگ خالص
[ترجمه ترگمان] سگ خالص سگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pure bliss
شادکامی محض

2. pure gold
زر ناب،طلای خالص

3. pure mohamedan islam
اسلام ناب محمدی

4. pure persian
فارسی سره

5. pure sciences
علوم نظری

6. pure sentiments
احساسات پاک

7. pure water
آب خالص

8. pure quill
واقعا خوب،عالی،اصیل

9. a pure arabian horse
اسب عربی اصیل

10. a pure relationship between a boy and a girl
رابطه ی معصومانه میان یک پسر و دختر

11. a pure young man
مردی جوان و پاکدامن

12. it's pure madness!
دیوانگی محض است !

13. the pure air of niasar
هوای پاک نیاسر

14. it was pure chance that led to this discovery
صرفا در اثر بخت و اقبال بود که این اکتشاف به وقوع پیوست.

15. she is pure in body and mind
او جسما و روحا پاک است.

16. "e" is a pure vowel
"e" یک واکه ی ساده است.

17. her voice is pure gold
آواز او طلای خالص (عالی) است.

18. she acted from pure necessity
او از روی استیصال کامل عمل کرد.

19. a carpet woven of pure silk
فرش بافته شده از ابریشم خالص

20. aghdas wanted to become pure and spiritual
اقدس می خواست پاک و مقدس شود.

21. he did it out of pure malice
او آن کار را از روی بدجنسی محض انجام داد.

22. This is not pure gold; there is some alloy in it.
[ترجمه گوگل]این طلای خالص نیست مقداری آلیاژ در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این طلا خالص نیست، در آن alloy وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. So much of what's on TV is pure dross.
[ترجمه گوگل]خیلی از چیزهایی که در تلویزیون پخش می شود تفاله خالص است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از چیزی که در تلویزیون وجود دارد، طلای خالص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The shooting was in pure self-defense.
[ترجمه گوگل]تیراندازی در دفاع از خود بود
[ترجمه ترگمان]تیراندازی در دفاع از خود دفاع از خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He felt a surge of pure adrenalin as he won the race.
[ترجمه گوگل]او با برنده شدن در مسابقه، موجی از آدرنالین خالص را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]به محض این که مسابقه را برد، موجی از هوای پاک و خالص را احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. How can I believe that there is still pure love in this world?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم باور کنم که هنوز عشق خالص در این دنیا وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونم باور کنم که هنوز عشق پاک و خالص در این دنیا وجود داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The horse was almost pure white in colour.
[ترجمه گوگل]اسب تقریباً به رنگ سفید خالص بود
[ترجمه ترگمان]اسب تقریبا به رنگ سفید خالص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. His version of events is pure supposition .
[ترجمه گوگل]نسخه او از وقایع یک فرض محض است
[ترجمه ترگمان]روایت او از وقایع، فرضیه محض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. In a flash of pure genius, she realized the answer to the problem.
[ترجمه گوگل]در جرقه ای از نبوغ محض، او به پاسخ این مشکل پی برد
[ترجمه ترگمان]او در پرتوی از نبوغ محض به این مساله پی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The benefits from pure research are often indirect.
[ترجمه گوگل]فواید تحقیقات ناب اغلب غیرمستقیم است
[ترجمه ترگمان]فواید تحقیقات خالص اغلب غیر مستقیم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خالص (صفت)
absolute, sheer, net, pure, genuine, solid, sincere, downright, heartfelt, veridical, virginal, unmixed, simon-pure, unalloyed, unadulterated

منزه (صفت)
pure, blameless, innocent, guiltless

اصیل (صفت)
original, pure, genteel, wellborn, noble, blue-blooded, pure-bred, thoroughbred, ingenuous, highbred, highborn, unfeigned

عفیف (صفت)
clean, pure, virtuous, chaste, virgin

تمیز (صفت)
clean, pure, spiffy, neat, tidy, dapper, prim, dinky

پاک (صفت)
good, clean, sheer, pure, naked, stark, kosher

محض (صفت)
sheer, pure, strict, only, downright, mere

ناب (صفت)
pure, limpid, unalloyed

سره (صفت)
pure, select

بیغش (صفت)
pure

ژاو (صفت)
pure

تخصصی

[برق و الکترونیک] خالص
[صنایع غذایی] خالص، پاک، تمیز، ناب، ژاو، (نژاد) اصیل، خالص کردن ،
[مهندسی گاز] خالص
[نساجی] خالص - ناب - بدون ناخالصی
[ریاضیات] ناب، محض، خالص

انگلیسی به انگلیسی

• uncontaminated, untainted; clean, free of dirt; absolute, utter
pure means not mixed with anything else or not spoiled by anything.
something that is pure is clean, healthy, and does not contain any harmful substances.
people who are pure have not done anything bad or sinful; a literary use.
a pure sound is clear and pleasant to hear.
pure science or research is concerned only with theory and not with how this theory can be used in practical ways.
pure also means complete and total.

پیشنهاد کاربران

Pure team
تیم یکدست
Critique of Pure Reason
کتابی از کانت به معنای:
نقد عقل محض، سنجشگری خرد ناب
خالص
مثال: She has pure intentions.
او اندیشه های خالصی دارد.
بچه مثبت
pure: مطلق
pure reality: واقعیت مطلق
محض . خالص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : purify
✅️ اسم ( noun ) : purity / purification / purifier / purist / puritan / puritanism
✅️ صفت ( adjective ) : pure / puritan / puritanical
✅️ قید ( adverb ) : purely
بی زرق و برق
بنیادین
ریختن .
نظری
علوم نظری
pure = پاک و منزه
خالص
مصفی/مصفا
بی غل و غش
پالوده
بی بروبرگرد، مطلق
نجیب
تصفیه. Water pure یعنی تصفیه آب، خالص کردن آب
محض
بی شیله پیله
بی عیب
کامل
کاملا - صرفا مانند pure chance که به معنای ( ( کاملا تصادفی ) ) است
ناب، والا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس