صفت ( adjective )
• (1) تعریف: suffering from very poor eyesight; nearly blind.
• (2) تعریف: having little imagination or understanding.
- Their cozy, provincial life rendered them purblind; they believed the war would require no sacrifice from them.
[ترجمه گوگل] زندگی دنج و استانی آنها آنها را نابینا کرد آنها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنها ندارد
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنان ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنان ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید