purblind

/ˈpɜːrblaɪnd//ˈpɜːblaɪnd/

معنی: نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن
معانی دیگر: (در اصل) کور، نیم کور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: suffering from very poor eyesight; nearly blind.

(2) تعریف: having little imagination or understanding.

- Their cozy, provincial life rendered them purblind; they believed the war would require no sacrifice from them.
[ترجمه گوگل] زندگی دنج و استانی آنها آنها را نابینا کرد آنها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنها ندارد
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنان ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نابینا (صفت)
blind, sightless, purblind

دارای چشم تار (صفت)
purblind, gravel-blind, sand-blind

نیم کور کردن (فعل)
purblind

انگلیسی به انگلیسی

• partially blind, half-blind; dim-witted, slow to understand

پیشنهاد کاربران

بپرس