صفت ( adjective )
حالات: punier, puniest
مشتقات: puniness (n.)
حالات: punier, puniest
مشتقات: puniness (n.)
• : تعریف: exceptionally small, weak, or insignificant.
• مترادف: feeble, weak
• متضاد: beefy, burly, herculean, husky, mighty, sinewy, strong, sturdy
• مشابه: delicate, dwarfish, flimsy, fragile, frail, insignificant, paltry, poor, scrub, slight, small, stunted, trivial, underdeveloped, undersized
• مترادف: feeble, weak
• متضاد: beefy, burly, herculean, husky, mighty, sinewy, strong, sturdy
• مشابه: delicate, dwarfish, flimsy, fragile, frail, insignificant, paltry, poor, scrub, slight, small, stunted, trivial, underdeveloped, undersized
- He'd eaten little while in the hospital, and his arms had become puny.
[ترجمه گوگل] وقتی در بیمارستان بود کمی غذا می خورد و دستانش ضعیف شده بود
[ترجمه ترگمان] او مدتی در بیمارستان چیزی خورده بود و بازوهایش کم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مدتی در بیمارستان چیزی خورده بود و بازوهایش کم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't want to hear any more of your puny excuses; just get the job done.
[ترجمه گوگل] من دیگر نمی خواهم از بهانه های ضعیف شما بشنوم فقط کار را انجام دهید
[ترجمه ترگمان] نمی خوام بیشتر از این بهونه ضعیف تو بشنوم، فقط کار رو تموم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمی خوام بیشتر از این بهونه ضعیف تو بشنوم، فقط کار رو تموم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt puny in her first meeting with all the bigwigs of the company.
[ترجمه گوگل] او در اولین ملاقاتش با همه بزرگان شرکت احساس ضعف می کرد
[ترجمه ترگمان] در نخستین دیدارش با تمام the شرکت احساس ضعف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در نخستین دیدارش با تمام the شرکت احساس ضعف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید