punishment

/ˈpənɪʃmənt//ˈpʌnɪʃmənt/

معنی: اجر، تنبیه، تادیب، مجازات، گوشمالی، سزا
معانی دیگر: کوبکاری، پادافراه، دژپاداش، کیفر، جزا، عقوبت، مکافات، قصاص، رفتار خشونت آمیز، آزار، آسیب، خسارت، زیان، خرابی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a penalty imposed for a real or imagined offense.
مترادف: penalty
متضاد: reward
مشابه: correction, discipline, fine, forfeit, mulct, nemesis, penance, rap, reparation, sentence

(2) تعریف: the act or process of imposing such a penalty.
مترادف: discipline, penalization
متضاد: absolution, excuse, pardon
مشابه: conviction, judgment, rod

(3) تعریف: the situation or condition of one who is enduring such a penalty.
متضاد: absolution
مشابه: conviction

(4) تعریف: injurious or rough treatment, as in a boxing match or storm.
مترادف: beating, thrashing
مشابه: abuse, whipping

جمله های نمونه

1. punishment cured him of lying
مجازات دروغگویی او را برطرف کرد.

2. punishment did not deter him from repeating his crime
تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.

3. capital punishment
مجازات اعدام

4. corporal punishment
تنبیه بدنی

5. corporal punishment is not a good corrective
تنبیه بدنی وسیله ی اصلاح خوبی نیست.

6. exemplary punishment
تنبیه عبرت انگیز

7. his punishment was well deserved
تنبیه او کاملا سزاوار بود.

8. just punishment
تنبیه بجا

9. stiff punishment
مجازات سخت

10. the punishment should fit the crime
کیفر باید با جنایت متناسب باشد.

11. vicarious punishment
تنبیه شدن به جای شخص دیگر

12. vindictive punishment
تنبیه انتقام جویانه

13. a befitting punishment
تنبیه سزاوار

14. a fair punishment
تنبیه سزاوار

15. a fiendish punishment
مجازات بسیار شدید

16. a harsh punishment
تنبیه بیش از استحقاق (ناسزاوار)

17. administration of punishment
تنبیه کردن،اجرای تنبیه

18. let the punishment fit the crime
بگذارید تنبیه با جرم تناسب داشته باشد.

19. to inflict punishment
تنبیه کردن

20. he took his punishment like a man
مثل مرد تنبیه خود را قبول کرد.

21. to mete out punishment
تنبیه (کسی را) معلوم کردن

22. to proportion the punishment to the crime
تنبیه را با جنایت متناسب کردن

23. to qualify a punishment
مجازاتی را تعدیل کردن

24. i feel that capital punishment is wrong
احساس من این است که مجازات اعدام درست نیست.

25. some believe that capital punishment will brutalize the general public
برخی معتقدند که مجازات اعدام موجب سنگدلی قاطبه ی مردم می گردد.

26. be a bear for punishment
پر استقامت بودن،سختی را خوب تحمل کردن

27. both of them merited the punishment which the court had decreed
هر دوی آنها مستحق تنبیهی بودند که دادگاه معین کرده بود.

28. he is a glutton for punishment
هر چه تنبیهش بکنی کم اش است.

29. the stake was the ultimate punishment for heretics
زنده سوزی تنبیه نهایی مرتدها بود.

30. it is a total fallacy that physical punishment is necessary for children
این باور که تنبیه بدنی برای بچه ها لازم می باشد اشتباه محض است.

31. his own childhood memories disincline him from corporal punishment
خاطرات کودکی خود او موجب می شود که از تنبیه بدنی روگردان باشد.

32. the two teams debated for and against capital punishment
دو گروه برله و علیه مجازات اعدام مناظره کردند.

33. automobile tires that can take thousands of miles of punishment
تایر اتومبیل که می تواند شرایط سخت هزاران کیلومتر را تحمل کند

مترادف ها

اجر (اسم)
award, reward, wage, remuneration, defrayal, punishment

تنبیه (اسم)
talking to, punishment, grueling, chastisement, gruelling

تادیب (اسم)
correction, discipline, crackdown, punishment

مجازات (اسم)
retribution, punishment, penalty, reprimand

گوشمالی (اسم)
punishment, rebuke, scourge

سزا (اسم)
requital, retribution, reward, remuneration, punishment

انگلیسی به انگلیسی

• discipline, penalty; fine, financial penalty
punishment is the act of punishing someone.
a punishment is a particular way of punishing someone.
punishment is also severe physical treatment of any kind.
see also capital punishment, corporal punishment.

پیشنهاد کاربران

۱. تنبیه ۲. مجازات. کیفر. جزا ۳. خشونت ۴. زیان. اسیب. خسارت. خرابی
مثال:
Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent thereafter, there is for them the punishment of hell and the punishment of burning.
...
[مشاهده متن کامل]

براستی آنان که مردان و زنان مومن را شکنجه کردند و پس از آن توبه نکردند برای آنها مجازات جهنم و مجازات سوختن است.
�إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ�

مجازات، عقوبت
مثال: The punishment for stealing is severe.
عقوبت برای دزدی سخت است.
fine
Give somebody a punishment
کسی را تنبیه کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : punish
✅️ اسم ( noun ) : punishment
✅️ صفت ( adjective ) : punishable / punishing / punitive
✅️ قید ( adverb ) : punishingly / punitively
در بعضی متون ممکنه در معنی " سیاست " به کار بره
😂 I was sent to bed as a punishment
عقوبت
discretionary punishment
تعزیرات
punishment ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تنبیه
تعریف: در شرطی سازی کنشگر، فرایندی که در آن ارتباط یا وابستگی بین یک پاسخ و یک یا چند محرک احتمال وقوع آن را کاهش می دهد
گوشمالی
۱ - مجازات با تادیب ونتبیه بسیار فرق دارد
۲ - بعضی از دوستان بدون آوردن جمله ایی بحد یقیین که نشان دهنده ان هست که Penaltyمعنای مجازات می دهد آن را مجازات محسوب میکنند
۳ - مجازات به انواع اقسام روشهای بازدارنده براثرقصور تکرار وتعدد جرم یا جرائم برای اصلاح یا تاوان دادن بزهکار در حکم خود قلمی وفق نصوص محشای قوانین مجازات و همچنین با مجازتهای تتمیمی وتکمیلی**بمانند محرویت های اجتماعی و تبعید یا کاراجباری. . ** بنابراصراروابرام فردبزهکارمحکوم محتوم شده قلمی واصدارمیکنند, البته با درنظرگرفتن فعل و شخصیت جایگاه وانگیزه شرافتمندانه شخص بزهکار . . .
نگاه کنید⬇️
منابع• https://www.judiciary.uk/about-the-judiciary/the-justice-system/jurisdictions/criminal-jurisdiction/• https://dictionary.cambridge.org/diction• https://www.vocabulary.com/dictionary/penalty• https://www.britannica.com/topic/punishment• https://www.britannica.com/topic/criminal-court
تنبیه
مجازات
تنبیه، مجازات
مجازات

تنبیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس