1. his speech was regularly punctuated by the clapping of the audienceکف زدن حضار مرتبا نطق او را قطع می کرد.
شرحه شرحهپاره پارهto break into or interrupt at intervals مورد مزاحمت قرار گرفتن مورد نفوذ قرار گرفتن پاره پاره شدن به تناوبناپیوسته، منقطع، منفصل، بریده بریده، گسستهعلامت گذاشتنقطع کردن حرف کسی+ عکس و لینک