punctuated

جمله های نمونه

1. his speech was regularly punctuated by the clapping of the audience
کف زدن حضار مرتبا نطق او را قطع می کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• having punctuation marks; interrupted, cut off; emphasized, stressed

پیشنهاد کاربران

شرحه شرحه
پاره پاره
to break into or interrupt at intervals
مورد مزاحمت قرار گرفتن
مورد نفوذ قرار گرفتن
پاره پاره شدن به تناوب
ناپیوسته، منقطع، منفصل، بریده بریده، گسسته
علامت گذاشتن
قطع کردن حرف کسی

بپرس