pulse

/ˈpəls//pʌls/

معنی: ضربان، تپش، نبض، جهند زدن، تپیدن
معانی دیگر: رگزنش، پک، تپه، زنش، جهش و واجهش، تپ تپ، پت پت، شور و هیجان، شادابی و گرمی، جنب و جوش، ازدیاد ناگهانی، تکانه، پالس، ضربه، نبضه، ریتم، ضرب (آهنگ)، (مانند نبض) زدن، به نبض درآمدن یا درآوردن، پکاندن، پکیدن، ضربان داشتن، به ضربان افتادن، (برق و مکانیک و رادیو) تپ کردن، با تپ (یا ((پالس))) راندن، (با تپ الکترومغناطیس) موج را تعدیل کردن، تپ زدن (به موتور و غیره)، پالس دادن، (دانه ی نیام دار و خوراکی مانند لوبیا) بنشن، حبوبات، بقول (بقولات)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the periodic throbbing of arteries that results from the beating of the heart, esp. as felt in the wrist or neck.
مترادف: legume
مشابه: bean, beat, lentil, pea, pulsation, seed, sprout, throb

(2) تعریف: any periodic throbbing or beating.
مترادف: beat, legume, pulsation, throb
مشابه: bean, cadence, oscillation, palpitation, pea, stroke, vibration

(3) تعریف: a single, intense surge, as of electricity, or blood through the arteries.
مترادف: surge, throb
مشابه: beat, heartbeat, stroke, swell, upsurge, vibration

(4) تعریف: the opinions or feelings of a group.
مترادف: attitude, disposition, opinion, position, public opinion, stance
مشابه: mood, perspective, sentiment, slant, stand, thinking, view

- The politician feels the pulse of the nation.
[ترجمه گوگل] سیاستمدار نبض ملت را حس می کند
[ترجمه ترگمان] سیاست مدار نبض ملت را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pulses, pulsing, pulsed
مشتقات: pulseless (adj.)
• : تعریف: to throb, vibrate, or beat; pulsate.
مترادف: beat, pulsate, throb, vibrate
مشابه: flutter, oscillate, palpitate, pant, pound, quiver, thump, tremble
اسم ( noun )
(1) تعریف: an edible seed found in the pods of legumes such as peas or lentils.
مشابه: pound

(2) تعریف: a plant that bears such seeds; legume.

جمله های نمونه

1. pulse generator
ضربه ساز،تپ ساز

2. pulse through something
در امتداد یا درون چیزی تپیدن،(به طور آهنگین) زدن یا ضربان داشتن

3. a pulse of light
یک تپ نور

4. a pulse of sound
یک تپ صدا

5. her pulse beats fast
نبض او تند می زند.

6. his pulse rate dropped suddenly
ناگهان نبض او افتاد.

7. low pulse
نبض ضعیف

8. rapid pulse
نبض تند

9. slow pulse
نبض آهسته

10. the pulse of an engine
پت پت موتور

11. the pulse quickens with fear
در اثر ترس ضربان قلب تند می شود.

12. a regular pulse
نبض منظم

13. a strong pulse
نبض تند

14. a thready pulse
نبض ضعیف

15. the patient's pulse rate is elevated slightly
نبض مریض کمی بالا (یا تند) است.

16. the political pulse of the country
(مجازی) نبض سیاسی کشور

17. the rapid pulse of the sewing machine's needle
ضربان تند سوزن چرخ خیاطی

18. he felt my pulse
او نبض مرا گرفت.

19. to take somebody's pulse
نبض کسی را گرفتن (سنجیدن)

20. the (beating of the) pulse
(تپش) نبض

21. economic prosperity has quickened the pulse of the people
رونق اقتصادی جنب و جوش مردم را بیشتر کرده است.

22. sit still so that i can take your pulse
بی حرکت بنشین تا نبضت را بگیرم.

23. It's important to keep your finger on the pulse by reading all the right magazines.
[ترجمه گوگل]مهم است که با خواندن همه مجلات مناسب انگشت خود را روی نبض نگه دارید
[ترجمه ترگمان]مهم است که با خواندن تمام مجلات صحیح، انگشت خود را روی نبض نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. His pulse rate had slowed to somewhere near normal.
[ترجمه گوگل]ضربان نبض او به حدی نزدیک به نرمال کاهش یافته بود
[ترجمه ترگمان]ضربان قلبش به جایی نزدیک به حد معمول آهسته تر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Clinton had an uncanny ability to sense the pulse of the nation.
[ترجمه گوگل]کلینتون توانایی عجیبی در حس کردن نبض ملت داشت
[ترجمه ترگمان]کلینتون توانایی عجیبی داشت تا نبض ملت را حس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Pulse several times until the mixture looks like oatmeal.
[ترجمه گوگل]چند بار نبض بزنید تا مخلوط شبیه بلغور جو دوسر شود
[ترجمه ترگمان]پالس چندین بار تا زمانی که این مخلوط به جو دو سر شباهت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Fear sent her pulse racing .
[ترجمه گوگل]ترس نبضش را تند کرد
[ترجمه ترگمان]ترس به سرعت ضربان نبض او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربان (اسم)
beat, pulse, beating, throb, pulsation, pant, ictus, pitter-patter, tick-tack

تپش (اسم)
flurry, oscillation, beat, palpitation, pulse, throb, pulsation, pant, pump, tremor, ictus, tremour, pitter-patter

نبض (اسم)
pulse

جهند زدن (فعل)
pulse

تپیدن (فعل)
beat, pulse, throb, palpitate, skip, pulsate

تخصصی

[شیمی] تپ، پالس
[سینما] نبض
[عمران و معماری] پالس - ضربان
[کامپیوتر] ضربان، تپش، پالس .
[برق و الکترونیک] پالس تغییر تیز لحظه ای در جریان، ولتاژ یا کمیت دیگری که به طور عادی، ثابت است . پالس با مدت زمانهای صعود، افت و طول آن مشخص می شود . - پالس، ضربان
[مهندسی گاز] ضربه، ضربان
[زمین شناسی] ضربان - در بوم شناسی، افزایش ناگهانی تعداد یا انواع موجودات زنده، معمولاً در فواصل منظم بازگشتی.
[ریاضیات] ضربان، تپه، ضربه، نبضه، تکانه، پالس
[سینما] تپش - ضربان

انگلیسی به انگلیسی

• heartbeat, rhythmic expansion and contraction of the heart; throbbing, beating; edible seeds of various plants; plants producing these types of seeds
beat, throb; expand and contract rhythmically; vibrate, quiver; flow; cause to pulse; produce or control in the form of short pulses; cause an apparatus to produce pulses (as "to pulse the food processor"); (medicine) administer medication in interrupted and in concentrated dosages to avoid undesirable side effects
your pulse is the regular beat you can feel when you touch particular parts of your body such as your wrist or neck, which is caused by blood being pumped through your body by your heart.
some seeds which can be cooked and eaten are called pulses, for example the seeds of peas, beans, and lentils.
if something pulses, it moves or shakes with strong, regular movements.

پیشنهاد کاربران

Legumes یعنی گیاهانی که دانه حبوبات را پرورش می دهند. یا غلاف نخود یا لوبیا، بدون دانه داخل آن، چون میوه گیاه نیست.
Pulses: یعنی حبوبات یا دانه های گیاهانی از تیره لوبیاسانان یا باقلاییان. و به میوه این گیاهان اطلاق می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

خود واژه حبوبات جمع حبوب است، و خود واژه حبوب جمع حبه و حب است یعنی دانه. هرچند رایج است اما منطقی نیست به یک گیاه حبوبات گفته شود. متاسفانه فرهنگ لغت های معروف به دلیل عدم علم یا از ناچاری legumes را حبوبات ترجمه کرده.

عکس العمل
تکانه
معنای آبادیس
✔️ ( دانه ی نیام دار و خوراکی مانند لوبیا ) بُنشن - حبوبات - بقول ( بقولات )
💠 Scientists on panel defending ultra - processed foods linked to food firms
. . .
Duane Mellor, a registered dietitian and senior lecturer at Aston medical school, said: “It is a problem for the public when messages and the media seem to swing from one side of a debate – UPFs being bad to UPFs being OK. This results in consumers being left confused. It also misses the point of what we should be eating more of, eg vegetables, fruit, pulses etc.
...
[مشاهده متن کامل]

@TheGuardian. com

[پزشکی] نبض: موج ناشی از افزایش فشار ایجاد شده در عروق ( با هربار انقباض بطن ها )
تب و تاب
have/keep/put one's finger on the pulse of sth
با نبضِ/ضرباهنگِ/اخبارِ . . . همگام شدن
آگاهی از آخرین اتفاقات راجع به . . .
در مورد. . . به روز بودن
He has his finger on the pulse of the computer industry
...
[مشاهده متن کامل]

Has any other contemporary architect so forcefully had their finger on the pulse of global development patterns?
آیا تابه حال معمار معاصر دیگری، این چنین خود را با نبض الگوهای توسعه ی جهانی همگام کرده است؟

معنی عامیانش شوکره که پلیسا استفاده میکنن
pulse ( فیزیک )
واژه مصوب: تَپ
تعریف: تغییر ناگهانی و کوتاه‏مدت کمیتی که معمولاً مقدار ثابتی دارد
pulse ( noun ) = rhythm ( noun )
به معناهای : ریتم، ضربان، ضرباهنگ، نواخت، ضرب ، نبض
حبوبات
The regular beathing in your body as blood is pushed around it by your heart.
در ارتباط با گیاه به معنی �حبوبات �است مثلا وقتی گفته شود
pulse crop
توسط احساس یا فعالیتی دربرگرفته شدن. غرق فعالیت یا احساسی شدن.
حبه ( جمع=حبوبات ) در کنار cereals =غلات
beat ضربت موسیقی ، تپیدن قلب
pulse نبض
Love is the most secret nice feel meeting
عشق رازترین دیدار حس قشنگ است
Nice feeling
The pulse of my neck is under Lip Kiss your
احساس خوب
نبض گردن من تحت ( زیر ) بوسه لب شما است
تپش
The pulse of the heart is flying with love for you
تئش قلب با عشق برای شما پروزا می کند
( مجازی ) وزن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس