pulp

/ˈpəlp//pʌlp/

معنی: حالت خمیری، خمیر کاغذ، مغز ساقه، مغز نیشکر، جسم خمیر مانند، بصورت تفاله دراوردن، گوشتالو شدن، خمیر کردن
معانی دیگر: خمیر (به ویژه خمیر کاغذ سازی)، خمیر سلولزی، (میوه) گوشت، مجله ی مبتذل (و معمولا چاپ شده روی کاغذ کاهی)، مبتذل، خمیر کردن یا شدن، له کردن یا شدن، (ساقه ی گیاه) مغز، مغز دندان، (پزشکی) نرمه، گوشتینه، (خاکه ی سنگ معدن که با آب آمیخته شده است) گل خاکه، گوشت میوه را جدا کردن، مغز ساقه را درآوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the soft, juicy part of a fruit.

(2) تعریف: any soft, moist mass, esp. the mixture of materials used to make paper.

(3) تعریف: the soft inner part of a tooth, composed of nerve and lymph tissues and blood vessels.

(4) تعریف: the soft center of a plant stem: pith.

(5) تعریف: a book or magazine containing sensational material, or the tawdry writing contained therein.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pulps, pulping, pulped
(1) تعریف: to mash or otherwise reduce to a soft, moist mass.
مشابه: mash

(2) تعریف: to extract the pulp from.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be reduced to a moist, soft, shapeless mass; turn to pulp.

جمله های نمونه

1. pulp fiction
داستان های مبتذل

2. orange pulp
گوشت پرتقال

3. the pulp from which they make paper
خمیری که از آن کاغذ می سازند

4. wood pulp
خمیر چوب

5. a sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches
شفت شیرین و خوراکی هسته ی آلو و هلو را در بر می گیرد.

6. you must first pulp the tomato and them boil it
اول باید گوجه فرنگی را له بکنی و سپس آنرا بجوشانی.

7. beat to a pulp
1- خمیر کردن،له کردن 2- کتک مفصل زدن،له و په کردن

8. three kids ganged up on him and beat him to a pulp
سه پسر سر او ریختند و او را له و لورده کردند.

9. Mash the bananas to a pulp and then mix in the yoghurt.
[ترجمه گوگل]موز را له کنید تا به شکل تفاله در بیاید و سپس با ماست مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]موز را به خمیر کاغذ و سپس در ماست مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cook the fruit gently until it forms a pulp.
[ترجمه گوگل]میوه را به آرامی بپزید تا به شکل تفاله در بیاید
[ترجمه ترگمان]میوه را به آرامی بپزید تا خمیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The victim's face was battered to a pulp.
[ترجمه گوگل]صورت مقتول تبدیل به پالپ شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره قربانی خرد و خمیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company manufactures pulp and paper products.
[ترجمه گوگل]این شرکت محصولات خمیر و کاغذ تولید می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت تولید خمیر کاغذ و کاغذ را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Halve the melon and scoop out the pulp.
[ترجمه گوگل]خربزه را نصف کرده و تفاله آن را بردارید
[ترجمه ترگمان]هندوانه را خیس کنید و خمیر را بیرون بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Remove pits from persimmons, then scrape pulp free from skins with teaspoon.
[ترجمه گوگل]هسته های خرمالو را جدا کنید، سپس با قاشق چای خوری تفاله آن را از پوست جدا کنید
[ترجمه ترگمان]سپس حفره ها را از persimmons جدا کنید و سپس خمیر دندان را با قاشق چای خوری از پوست بیرون بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The top was piled with pulp magazines and such.
[ترجمه گوگل]بالای آن پر از مجلات خمیری و اینها بود
[ترجمه ترگمان]سطح بالا انباشته از مجلات خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حالت خمیری (اسم)
pastiness, pulp

خمیر کاغذ (اسم)
pulp

مغز ساقه (اسم)
pulp

مغز نیشکر (اسم)
pulp

جسم خمیر مانند (اسم)
pulp

به صورت تفاله در آوردن (فعل)
pulp

گوشتالو شدن (فعل)
pulp

خمیر کردن (فعل)
knead, make a paste, make a dough, malaxate, mash, impaste, pulp, leaven, reduce to pulp

تخصصی

[علوم دامی] تفاله
[شیمی] خمیر، خمیر کاغذ
[دندانپزشکی] پالپ، نسج نرمی که شامل عروق و اعصاب بوده و حفره داخل دندان را پر می کند
[زمین شناسی] مغز ساقه، نسج نرمی که شامل عروق و اعصاب بوده و حفره داخل دندان را پر می کند
[نساجی] خمیر سلولز ( جهت تهیه ویسکوز ریون و کاغذ ) - خمیر کاغد - خمیر
[معدن] پالپ (عمومی فرآوری)
[پلیمر] خمیر

انگلیسی به انگلیسی

• pulverized; mushy; low quality
soft fleshy part of fruit; soft moist mass of material; crushed material, ground material
remove the fleshy part of a fruit; crush, grind, pulverize; form into a soft moist mass of material
if something is turned into pulp, it is crushed or beaten until it is soft, smooth, and moist.

پیشنهاد کاربران

نرمه/ گوشتینه ( اسم ) : 1. توده نرمی از بافت 2. توده بافت همبند حاوی رگ های خونی و رشته های عصبی در مرکز دندان 3. بالشتک گوشتی روی سطح خم کننده نوک انگشت
۱. ( میوه ) گوشت ۲. ( کاغذ ) خمیر ۳. حالت خمیری. حالت له شدگی ۴. مغز ۵. مغز دندان ۶. ( پزشکی ) نرمه ۷. نشریات مبتذل ۸. مبتذل / ۱. خمیر کردن. بصورت خمیر درآوردن ۲. له کردن. کوبیدن
مثال:
pulp the potatoes
سیب زمینی ها رو بکوب { له کن}
تفاله
pulp magazine: نشریات زرد
pulp ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پارَک
تعریف: ذرات نرم با قوام آبکی که عموماً با له کردن مواد غذایی به ویژه میوه ها و سبزی ها به دست میآیند
Pulp. پالپ دندان که درون عاجه و بافت
نرمیه و شامل عصب های دندان و رگهای
خونی میشه
( در کتک خوردن ) خرد و خاکشیر کردن_ له و لورده کردن
عامه پسند ( مبتذل، زرد )
Pulp story
Pulp fiction
پالپ میوه
خمیری
گوشتی
نرمه جدا شده از میوه ابگیری

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس