pull together

/ˈpʊltəˈɡeðər//pʊltəˈɡeðə/

معنی: همکاری کردن
معانی دیگر: همکاری کردن

جمله های نمونه

1. The nation was urged to pull together to avoid a slide into complete chaos.
[ترجمه گوگل]از ملت خواسته شد تا برای جلوگیری از سقوط به سمت هرج و مرج، متحد شوند
[ترجمه ترگمان]مردم را ترغیب کردند تا با یکدیگر کنار بیایند تا از سقوط در هرج و مرج کامل اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If we pull together, success is certain.
[ترجمه گوگل]اگر کنار هم باشیم، موفقیت قطعی است
[ترجمه ترگمان]اگر با هم کنار بیاییم، موفقیت حتمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We must pull together for mutual interest.
[ترجمه F.E.S] ما باید برای نفع ( سود ) متقابل همکاری کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما باید برای منافع متقابل متحد شویم
[ترجمه ترگمان]باید برای منافع مشترک کنار هم جمع بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's pull together for the early realization of the four modernizations.
[ترجمه گوگل]بیایید برای تحقق اولیه چهار نوسازی دور هم جمع شویم
[ترجمه ترگمان]بیایید برای درک اولیه چهار modernizations کنار هم باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let me now pull together the threads of my argument.
[ترجمه F.E.S] حالا به من اجازه بدید رشته جر و بحث مهار کنم
|
[ترجمه گوگل]اجازه دهید اکنون رشته های بحثم را جمع کنم
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید رشته argument را کنار هم جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let's pull together for the early realisation of the four modernizations.
[ترجمه گوگل]بیایید برای تحقق اولیه چهار نوسازی دور هم جمع شویم
[ترجمه ترگمان]بیایید برای درک اولیه چهار modernizations با هم کنار بیاییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If we all pull together, we'll finish on time.
[ترجمه گوگل]اگر همه با هم کنار بیاییم، به موقع تمام می کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر همه با هم کنار بیایم، کارمان را به موقع تموم می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scientists are trying to pull together disparate ideas in astronomy.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در تلاش برای جمع آوری ایده های متفاوت در نجوم هستند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در تلاش هستند تا ایده های نامتجانس در ستاره شناسی را کنار هم قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were strong enough to pull together like brothers when it counted.
[ترجمه گوگل]آنها آنقدر قوی بودند که می توانستند مثل برادران به هم بپیوندند
[ترجمه ترگمان]آن ها به اندازه کافی قوی بودند که مثل دو برادر در کنار هم جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Everyone pull together now. Are you ready? Heave!
[ترجمه گوگل]الان همه جمع شوند اماده ای؟ بلند کن!
[ترجمه ترگمان]همه کنار هم جمع میشن آماده ای؟ ! بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A useful activity is to pull together the governors of several neighbouring schools for training and updating on topical issues.
[ترجمه گوگل]یک فعالیت مفید این است که فرمانداران چندین مدرسه همسایه را برای آموزش و به روز رسانی در مورد مسائل موضوعی دور هم جمع کنیم
[ترجمه ترگمان]یک فعالیت مفید، کشیدن فرمانداران چند مدرسه همسایه برای آموزش و به روز رسانی مسائل موضوعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Double sets of wheels pull together like centipede rolling stock.
[ترجمه گوگل]مجموعه‌های دوتایی چرخ‌ها مانند وسایل نورد صدپا به هم متصل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]دو جفت چرخ ها مثل هزارپا روی هم جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everybody has to pull together and support each other at times like this.
[ترجمه گوگل]در چنین مواقعی همه باید کنار هم جمع شوند و از یکدیگر حمایت کنند
[ترجمه ترگمان]هر کسی باید در زمان هایی مانند این، با هم کنار بیایند و از هم حمایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If we all pull together, then we can be a successful force in world rugby again.
[ترجمه گوگل]اگر همه با هم کنار بیاییم، پس می توانیم دوباره یک نیروی موفق در راگبی جهان باشیم
[ترجمه ترگمان]اگر همه ما با هم متحد شویم، می توانیم دوباره در دنیای راگبی یک نیروی موفق باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همکاری کردن (فعل)
logroll, pull together

انگلیسی به انگلیسی

• cooperate, work as a team

پیشنهاد کاربران

pull something together
بهبود بخشیدن وضعیت چیزی
We need an experienced manager to pull the department together
اگر همت کنیم
We don't have much time but if we all pull together we should get the job done
وقت زیادی نداریم ولی اگر همت کنیم میتونیم کا ر را تمومش کنیم.
( پول یا . . . ) دست و پا کردن، جمع کردن
دست به دست هم دادن ( برای به انجام رساندن کاری )
به خود مسلط شدن
جمع و جور کردن ( رسیدگی کردن )
Pull yourself together: خودت رو جمع و جور کن.
دست به دست هم دادن، متحد شدن
help each other or work together in order to deal with a difficult situation.
to unify or consolidate or join together
کنترل کردن احساسات
منظم کردن
با شرایط کنار امدن
گردآوری
( اصطلاح ) : متحد کردن، یکپارچه کردن، یکی کردن تلاش ها یا منابع یک گروه یا تیم.
گردهم آوردن، سازماندهی کردن یا ایجاد چیزی.
https://idioms. thefreedictionary. com/pulled together
گردهم آوردن
pull yourself together . . to force yourself to stop behaving in a nervous and uncontrolled way

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس