معنی: در تنگنا کمک یافتنمعانی دیگر: (عامیانه - بیماری یا گرفتاری و غیره را) پشت سر گذاشتن، بهبود یافتن، در سختی بکسی کمک کردن، در وضع خطرناکی انجام وظیفه کردن
• : تعریف: to survive a particular crisis or difficulty.
- The recession was hard but we pulled through.
[ترجمه گوگل] رکود سخت بود اما ما از آن عبور کردیم [ترجمه ترگمان] رکود اقتصادی سخت بود، اما ما از آن عبور کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The doctor is sure he will pull through.
[ترجمه محبوبه] دکتر مطمئن است که او زنده خواهد ماند
|
[ترجمه گوگل]دکتر مطمئن است که از پسش برخواهد آمد [ترجمه ترگمان]دکتر مطمئن است که این کار را خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Everyone was very concerned whether he would pull through or not.
[ترجمه فریده] همه نگران بودند که آیا او زنده می ماند یا خیر
|
[ترجمه گوگل]همه خیلی نگران بودند که آیا او از پسش بر میآید یا نه [ترجمه ترگمان]همه نگران بودند که آیا ممکن است این کار را بکند یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The doctor says that Mrs. Chester will pull through.
[ترجمه گوگل]دکتر می گوید خانم چستر از پسش برمی آید [ترجمه ترگمان]دکتر میگه که خانم چس تر از پسش بر میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. His injuries are severe but he's expected to pull through.
[ترجمه گوگل]مصدومیت او شدید است، اما انتظار می رود او از پس آن بربیاید [ترجمه ترگمان]جراحات او شدید است اما انتظار دارد که از آن عبور کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The doctors think she will pull through.
[ترجمه گوگل]پزشکان فکر می کنند او از پسش بر می آید [ترجمه ترگمان]دکترها فکر می کنند که او این کار را انجام خواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He'll soon pull through in the hospital.
[ترجمه گوگل]او به زودی در بیمارستان درمان می شود [ترجمه ترگمان]به زودی تو بیمارستان از بین میره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It's going to be tough but we'll pull through it together.
[ترجمه گوگل]سخت خواهد بود اما با هم از پس آن بر می آییم [ترجمه ترگمان]خیلی سخته اما با هم از پسش بر میایم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Santamour wondered if they might pull through.
[ترجمه گوگل]سانتامور به این فکر کرد که آیا آنها ممکن است از راه بروند [ترجمه ترگمان]در این فکر بودم که آیا ممکن است آن ها از هم جدا شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. But I think the pentas, which will pull through a milder winter, may need to be replaced.
[ترجمه گوگل]اما من فکر می کنم پنتاها، که زمستان ملایم تری را پشت سر می گذارند، ممکن است نیاز به تعویض داشته باشند [ترجمه ترگمان]اما من فکر می کنم که pentas، که از یک زمستان ملایم تر عبور می کند، ممکن است نیاز به جایگزین شدن داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Somehow she helped them pull through.
[ترجمه گوگل]او به نوعی به آنها کمک کرد تا از پس آن برآیند [ترجمه ترگمان]یه جورایی بهشون کمک کرد تا رد بشن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The patient won't pull through, I'm afraid.
[ترجمه گوگل]میترسم بیمار از پسش برنمیاد [ترجمه ترگمان]متاسفانه بیمار دوام نخواهد آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We are trying to pull through the toughest time of the semester.
[ترجمه گوگل]ما سعی می کنیم سخت ترین زمان ترم را پشت سر بگذاریم [ترجمه ترگمان]ما سعی داریم سخت ترین زمان ترم را طی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I think the little girl will pull through this time.
[ترجمه گوگل]فکر میکنم دختر کوچولو این بار را پشت سر خواهد گذاشت [ترجمه ترگمان] فکر کنم این دختر کوچولو این دفعه کشیده بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His self-assurance enabled him to pull through difficulties.
[ترجمه بهار] اعتماد به نفس او را قادر ساخت تا از پس مشکلات بربیاید.
|
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس او را قادر ساخت تا از پس مشکلات بربیاید [ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس او باعث شد که او مشکلات را حل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
در تنگنا کمک یافتن (فعل)
pull through
انگلیسی به انگلیسی
• recover, get through something difficult; drag through; tool for cleaning firearms
پیشنهاد کاربران
جان سالم به در بردن از چیزی
To get better after a serious illness, operation, etc. • The doctors think she will pull through. •We hope our experience will encourage them to pull through hard times. از پس چیزی بر آمدن، پشت سر گذاشتن، در سختی به کسی کمک کردن
خلاصی یافتن ( از بیماری، گرفتاری و. . . )
با موفقیت غلبه کردن، از سر رد کردن ( بیماری و مشکلات و . . . )
از مرگ نجات یافتن از بیماری خطرناک جان به در بردن
جان به در بردن
pull onself through از چیزی عبور کردن و رد شدن و . . .
از پس چیزی بر آمدن ( :بیماری، مشکلات )
از بیماری ریکاوری و بهبود یافتن.
pull through the clothes بری بین لباس ها بگردی
از پس چیزی برآمدن، موفق شدن
خوب شدن و بیماری را پشت سر گذاشتن. بهبود یافتن معادل چندان مناسبی نیست چون خیلی است .