pull someone through

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
نجات دادن کسی از بحران / کمک کردن به کسی برای عبور از دوران سخت
در زبان محاوره ای: ازش حمایت کرد تا از اون وضعیت در اومد /کمکش کرد جون سالم به در ببره/ از اون بحران کشیدش بیرون
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ( پزشکی – نجات بخش ) : کمک کردن به کسی برای زنده ماندن یا بهبود یافتن از بیماری یا آسیب جدی
● مثال: The doctors pulled him through after the heart attack. پزشک ها نجاتش دادن بعد از حمله ی قلبی
2. ( روانی – احساسی – اجتماعی ) : کمک کردن به کسی برای عبور از بحران روحی، مالی یا اجتماعی
● مثال: Her friends pulled her through the depression. دوستاش کمکش کردن از افسردگی عبور کنه
3. ( تجاری – سازمانی ) : نجات دادن یک شرکت یا گروه از ورشکستگی یا بحران
● مثال: The new strategy pulled the company through the recession. استراتژی جدید شرکت رو از رکود نجات داد