یعنی کشیدن چیزی به آرامی
روی دوش یا بدن انداختن
مثلا
he pulled on his robe 
تن پوش رو انداخت رو ( کول ) ــــش
مثلا
تن پوش رو انداخت رو ( کول ) ــــش
معانی پرکاربرداش اینان:
I pulled on my clothes سریع لباسامو پوشیدم
pull on the oars پارو بزن
he inhaled the cigarette deeply = he pulled on his cigarette او پک سنگینی به سیگارش زد.
I pulled on my clothes سریع لباسامو پوشیدم
pull on the oars پارو بزن
he inhaled the cigarette deeply = he pulled on his cigarette او پک سنگینی به سیگارش زد.
گرفتن و کشیدنِ چیزی به سمتِ خود
وانمود کردن 
He put on an American accent . 
پوشیدن ؛ پک زدن , کشیدن
# I pulled on my jeans 
# He was pulling on his stockings 
# pull on a cigarette 
# He pulled hard on the hookah 
جا انداختن . . . .
۱ - چیزی را محکم گرفتن و مرتبا به سمت خود کشیدن 
To take hold of something and pull it several times toward oneself  
۲ - پتک عمیقی به سیگار زدن
To inhale cigarette deeply  
۳ - بطری نوشیدنی را سر کشیدن
... [مشاهده متن کامل]
To take a long drink from a bottle  
۴ - سریع چیزی را به تن کردن
to put on especially quickly, to dress oneself in  
He pulled on the bathrobe and walked away 
۵ - روابط دوستانه با کسی داشتن
To have friendly relationship with someone  
۶ - کسی را گول زدن
To pull something on someone: to deceive  
۶ - کسی را مرتبا کشیدن تا حواسش را به او بدهد
Tug at someone  
To pull on somebody to demand or attract their attention  
Stop pulling on me. . i will talk to you you in a minute  
۲ - پتک عمیقی به سیگار زدن
۳ - بطری نوشیدنی را سر کشیدن
... [مشاهده متن کامل]
۴ - سریع چیزی را به تن کردن
۵ - روابط دوستانه با کسی داشتن
۶ - کسی را گول زدن
۶ - کسی را مرتبا کشیدن تا حواسش را به او بدهد
رسیدگی کردن
مدیریت کردن
مدیریت کردن
مدیریت کردن
رسیدگی کردن
رسیدگی کردن
۱ - کنار آمدن و یا اداره کردن یک موقعیت
۲ - رابطه دوستانه با کسی برقرار کردن
۲ - رابطه دوستانه با کسی برقرار کردن
چندتا معنی داره اما تنها معنی که من ازش مطمئنم : 
To put on clothes quickly : لباس پوشیدن به سرعت
She was late for her class so she pulled her clothes on : اون برای کلاسش دیر کرده بود پس به سرعت لباس هایش را پوشید
To put on clothes quickly : لباس پوشیدن به سرعت
She was late for her class so she pulled her clothes on : اون برای کلاسش دیر کرده بود پس به سرعت لباس هایش را پوشید
توضیحات دربارش کامل نیست pull on یک فعل ترکیبیه که یه جاهایی به کار میره. 
مثلا If a big cat bites you, pull hard on its biggest lower teeth. این جمله منظورش چیه? اگر یک گربه ی بزرگ شما رو گاز می گیرد دندان بزرگ پایین اونو چیکار کنید؟
مثلا If a big cat bites you, pull hard on its biggest lower teeth. این جمله منظورش چیه? اگر یک گربه ی بزرگ شما رو گاز می گیرد دندان بزرگ پایین اونو چیکار کنید؟
در مورد کفش و لباس: پوشیدن . مثال : She pulled on her shoes
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)