pull away

/ˈpʊləˈweɪ//pʊləˈweɪ/

کنار گرفتن، عقب نشینی کردن

جمله های نمونه

1. Other daughters, faced with their mother's emotional hunger, pull away.
[ترجمه گوگل]دختران دیگر که با گرسنگی عاطفی مادرشان مواجه می شوند، کنار می کشند
[ترجمه ترگمان]دخترهای دیگر که با گرسنگی عاطفی مادرشان رو به رو شده بودند، دور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pull away, boys A little more effort, and we'll soon reach the shore.
[ترجمه گوگل]بچه ها کمی تلاش کنید و به زودی به ساحل خواهیم رسید
[ترجمه ترگمان]بکشید بچه ها کمی بیشتر تلاش کنید و ما به زودی به ساحل می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Despite the bad calls, the Ducks pull away from Santa Clara in the second half.
[ترجمه گوگل]با وجود تماس های بد، اردک ها در نیمه دوم از سانتا کلارا دور می شوند
[ترجمه ترگمان]با وجود درخواست های بد، اردک از سانتا کلارا در نیمه دوم دور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tried to pull away.
[ترجمه گوگل]سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A minute later, Dougal tried to pull away.
[ترجمه گوگل]یک دقیقه بعد، دوگال سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه ترگمان]یک دقیقه بعد، Dougal سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Leg meat should remain moist and just pull away from the bone.
[ترجمه گوگل]گوشت پا باید مرطوب بماند و فقط از استخوان جدا شود
[ترجمه ترگمان]گوشت پا باید مرطوب بماند و فقط از استخوان دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She stiffened, trying to pull away.
[ترجمه گوگل]سفت شد، سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه ترگمان]او شق ورق شد و سعی کرد کنار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The second game we pull away early and make short work of it.
[ترجمه گوگل]بازی دوم را زود کنار می کشیم و کارهای کوتاهی از آن می سازیم
[ترجمه ترگمان]دومین بازی، ما زود از اینجا دور می شویم و کاره ای کوتاهی از آن انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I pull away to do seal impressions, rolling over and over.
[ترجمه گوگل]دور می‌کشم تا آثار مهر و موم را انجام دهم، بارها و بارها غلت می‌زنم
[ترجمه ترگمان]کنار می کشم تا تاثرات seal را انجام دهم، غلت بخورم و روی آن غلت بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When Helen took his arm he tried to pull away.
[ترجمه گوگل]وقتی هلن بازویش را گرفت سعی کرد خود را کنار بکشد
[ترجمه ترگمان]وقتی هلن بازویش را گرفت سعی کرد آن را کنار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Grip this end and pull away quickly in the opposite direction of how you applied it.
[ترجمه گوگل]این انتهای را بگیرید و به سرعت در جهت مخالف روشی که آن را اعمال کردید، کنار بکشید
[ترجمه ترگمان]گرفتن این پایان و کشیدن سریع در جهت مخالف این که چطور آن را اعمال کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I imminently need to pull away from the role of full - time housewife.
[ترجمه گوگل]من باید فوراً از نقش یک زن خانه دار تمام وقت کنار بکشم
[ترجمه ترگمان]من نیاز دارم که از نقش یک زن خانه دار تمام وقت فاصله بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And when he deepened it, she didn't pull away.
[ترجمه گوگل]و وقتی آن را عمیق تر کرد، او کنار نکشید
[ترجمه ترگمان]و وقتی آن را عمیق تر کرد، او کنار نکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I stepped off and watched the subway pull away. As it disappeared into the tunnel, I thought to myself, "There goes my personal 'Miracle on 42nd Street'".
[ترجمه گوگل]پیاده شدم و مترو را تماشا کردم همانطور که در تونل ناپدید شد، با خودم فکر کردم، "معجزه شخصی من در خیابان 42" می رود
[ترجمه ترگمان]پیاده شدم و مترو را تماشا کردم وقتی که توی تونل ناپدید شد، به خودم فکر کردم \"معجزه خصوصی من تو خیابون چهل و دوم\" هستش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

1 - ( برای ماشین ) شروع به حرکت کردن
2 - عقب کشیدن :
He pulled away as she hugged him
3 - ( برای مقام و رتبه، نمرە ) افزایش یافتن و بهتر شدن
دست رد به سینه کسی زدن
راندن و کنار کشیدن
جدا کردن
فاصله گرفتن
کنار کشیدن ، حرکت دادن
راه افتادن، حرکت کردن، جلو رفتن
به سمت عقب کشیدن
If you hold your finger over a flame for a period of time, the pain will trigger motor neurons to pull your finger away.
While i ws getting into the mall , i noticed a robber got in the car and pulled away.
خود/چیزی را کنار کشیدن،
خود/چیزی را به کناری کشیدن ( حرکت دادن بدن/شی )
He tried to kiss her but she pulled away
اون پسر سعی داشت ببوستش اما اون دختر خودش کنار میکشید
When he reached out my automatic response was to pull away
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی او سعی در نزدیکی و ایجاد ارتباط داشت من بصورت اتوماتیک خودم رو کنار کشیدم

جدا شدن
جداشدگی
فاصله گرفتن
کناره گیری کردن
دور کردن
راندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس