puke

/ˈpjuːk//pjuːk/

معنی: قی، استفراغ، رنگ ابی تیره، ابی سیر، استفراغ کردن، بالا آوردن
معانی دیگر: (عامیانه) قی کردن، وامیدن، برگرداندن، n : استفراه کردن، n : رنگ ابی تیره

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pukes, puking, puked
• : تعریف: (slang) to vomit.
مترادف: barf, upchuck
مشابه: spew, vomit

- I thought I was going to puke when I was on that roller coaster!
[ترجمه گوگل] وقتی سوار آن ترن هوایی بودم، فکر می‌کردم می‌خواهم پوک کنم!
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم وقتی روی اون ترن هوایی بودم استفراغ می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: (slang) to vomit (often followed by "out").
مشابه: spew, vomit

- The dog got sick and puked all his food.
[ترجمه گوگل] سگ مریض شد و تمام غذایش را دم کرد
[ترجمه ترگمان] سگ مریض شد و همه غذا رو آورد بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) that which is vomited.
مشابه: spew, vomit

- Who's going to clean up all this puke?
[ترجمه گوگل] چه کسی قرار است این همه پوک را پاک کند؟
[ترجمه ترگمان] کی میخواد همه این استفراغ رو تمیز کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was fully clothed and covered in puke and piss.
[ترجمه گوگل]او کاملاً لباس پوشیده بود و پوشیده از پوک و میش بود
[ترجمه ترگمان]او کاملا پوشیده شده بود و در استفراغ و استفراغ غوطه ور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The floor was covered with puke.
[ترجمه گوگل]کف پوشیده از پوکه بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق از استفراغ پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That kind of greed makes me puke!
[ترجمه گوگل]این نوع حرص و طمع من را به خروش می کشد!
[ترجمه ترگمان]! این حرص و طمع باعث میشه بالا بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It makes you want to puke.
[ترجمه کیان کیوانی] این حالت را بهم میزند
|
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که شما بخواهید پوک کنید
[ترجمه ترگمان]این باعث میشه که دلت بخواد بالا بیاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Orange juice is acidic, that made me puke.
[ترجمه گوگل]آب پرتقال اسیدی است، که باعث خفگی من شد
[ترجمه ترگمان]اب پرتقال اسیدی است و باعث استفراغ من می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They puke with great accuracy and surprising range.
[ترجمه گوگل]آنها با دقت بسیار بالا و برد شگفت انگیزی می کوبند
[ترجمه ترگمان]ان ها با دقت زیاد و دامنه تعجب آوری بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Upstairs, Jack could lie down and think about puke and poison.
[ترجمه گوگل]در طبقه بالا، جک می توانست دراز بکشد و به پوک و سم فکر کند
[ترجمه ترگمان]در طبقه بالا جک می توانست دراز بکشد و به استفراغ و زهر فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He felt like he wanted to puke.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که می خواهد خم کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد دلش می خواهد بالا بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It made me want to puke.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که بخواهم خرخر کنم
[ترجمه ترگمان] باعث شد بخوام بالا بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How much of my manhood is watery puke?
[ترجمه گوگل]چقدر از مردانگی من پوکه آبکی است؟
[ترجمه ترگمان]چقدر از مردانگی من داره آب میخوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I feel like I'm going to puke again.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم دوباره می خواهم چروک شوم
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم دوباره دارم استفراغ می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That guy makes me puke!
[ترجمه گوگل]اون پسر منو اخم میکنه!
[ترجمه ترگمان]! این یارو منو بالا میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Good grief, Tom. Is that puke on your shoe, or what?
[ترجمه گوگل]اندوه خوب، تام این پوک روی کفش شما هست یا چی؟
[ترجمه ترگمان] \"اندوه خوبی بود،\" تام این استفراغ روی کفشت، یا چی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Whether you call it spit-up, puke or barf mulch, there’s simply no denying the fact that every article of clothing you own will eventually start to smell like baby vomit.
[ترجمه گوگل]فرقی نمی‌کند آن را مالچ تف کردنی، پوک یا برف مالچ بنامید، این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که هر لباسی که دارید در نهایت بوی استفراغ نوزاد می‌دهد
[ترجمه ترگمان]چه بخواهید آن را تف کنید - بالا، استفراغ و یا barf مالچ، این حقیقت وجود ندارد که هر ماده از لباس هایی که مال خودتان است در نهایت به مشامم می رسد، مثل استفراغ بچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قی (اسم)
puke, regurgitation

استفراغ (اسم)
puke

رنگ ابی تیره (اسم)
puke

ابی سیر (اسم)
puke

استفراغ کردن (فعل)
vomit, disgorge, puke

بالا آوردن (فعل)
puke, nauseate

تخصصی

[نساجی] لاجوردی - سرمه ای - آبی تیره - آبی سیر

انگلیسی به انگلیسی

• vomit, regurgitated stomach contents
vomit, regurgitate, expel the contents of the stomach through the mouth
when someone pukes, they vomit; an informal word.

پیشنهاد کاربران

۱. بالا اوردن. استفراغ کردن ۲. استفراغ
مثال:
They don’t make you puke, they don’t make you bleed from the eyeballs, they don’t make you hemorrhage.
آنها باعث استفراغ و بالا آوردن شما نمی شوند، آنها باعث خونریزی کره چشم شما نمی شوند. آنها باعث نمی شوند شما بواسیر بگیرید.
تگری زدن

بپرس