puissant

/ˈpwiːsənt//ˈpwiːsənt/

معنی: توانا، نیرومند
معانی دیگر: (ادبی) نیرومند، قدرتمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: puissantly (adv.)
• : تعریف: having great strength or power; mighty.
متضاد: impotent, weak
مشابه: herculean, omnipotent, potent, powerful, strong

- The thick stone fortress walls could not withstand the puissant cannon fire.
[ترجمه هانی] دیوارهای ضخیم سنگی قلعه ، توان مقاومت دربرابر توپ قدرتمند را نداشت
|
[ترجمه گوگل] دیوارهای سنگی ضخیم دژ نمی توانستند در برابر آتش توپ های تندرو مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان] دیواره ای سنگی قلعه تاب مقاومت در برابر غرش توپ ها را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The puissant alien walked crouched over in a permanent posture of attack so that the horns along its spine projected highest.
[ترجمه گوگل]بیگانه تندرو در حالت حمله دائمی خمیده راه می رفت به طوری که شاخ های کنار ستون فقراتش به بالاترین حد خود می رسید
[ترجمه ترگمان]بیگانه نیرومندی که جلو می آمد، روی یک حالت دایمی خم شده بود، به طوری که شاخ در امتداد ستون فقرات آن بالاترین نشان را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Car il est puissant, le Seigneur Dieu qui l'a jug é e.
[ترجمه گوگل]Car il est puissant, le Seigneur Dieu qui l'a jug é e
[ترجمه ترگمان]Car قوی است، یا عیسی مسیح که کوزه jug دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To this, the kind that we took puissant combination a punch is hanged outside determined blow.
[ترجمه گوگل]برای این، نوعی که ما در زمان یک ترکیب پوسانت یک مشت در خارج از ضربه قطعی آویزان است
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، نوعی که ما ترکیب قدرتمندی را از یک مشت به دست آوردیم، در خارج از ضربه به دار آویخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The young man has a puissant body.
[ترجمه گوگل]مرد جوان بدنی تند و تیز دارد
[ترجمه ترگمان]مرد جوان یک جسم نیرومند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nevertheless, these apprehension are in of economic crisis puissant and oppressive fell to become the history.
[ترجمه گوگل]با این وجود، این دلهره ها در بحران اقتصادی ستمگرانه و ظالمانه به تاریخ تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این بیم و هراس در بحران اقتصادی است که به قدرت تبدیل شد و به تاریخ تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As public right force puissant intervene, happened to be out of shape already.
[ترجمه گوگل]با مداخله نیروی راست عمومی، در حال حاضر از شکل ظاهری خارج شده بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که نیروی حق عمومی مداخله می کند، اتفاق می افتد که از قبل شکل بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He felt genuine awe at this superhuman man, at once so puissant, so self-possessed, so monomaniac in his demeanour.
[ترجمه گوگل]او از این مرد مافوق بشری که در عین حال آنقدر سرسخت، خوددار و در رفتارش تک شیدا بود، واقعاً احساس ترس می کرد
[ترجمه ترگمان]از این مرد فوق بشری که بی درنگ چنین نیرومند و نیرومند و بسیار نیرومند بود و از رفتار او یکه خورده بود، احساس احترام می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, when FTILJ encounters in great force impacts from puissant culture, vicissitudes occur inevitably.
[ترجمه گوگل]با این حال، هنگامی که FTILJ با تأثیرات نیروی بزرگ از فرهنگ پیسی روبرو می شود، فراز و نشیب ها ناگزیر رخ می دهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که FTILJ با نیروی عظیم از فرهنگ قدرتمند برخورد می کند، تغییرات به طور اجتناب ناپذیری رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Pledge with uncommon ability of makings and precious choicely puissant make a design of tide of exclamatory making a person and natural colour.
[ترجمه گوگل]عهد با توانایی غیرمعمول ساختن و گرانبها و گرانبها، طرحی از جزر و مد تعجب آور ساختن یک فرد و رنگ طبیعی
[ترجمه ترگمان]تعهد با توانایی غیر معمول نشانه ها و choicely گران بها، طراحی موجی از exclamatory را که فردی و رنگ طبیعی می سازد، به وجود می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانا (صفت)
able, mighty, capable, puissant, authoritative

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

انگلیسی به انگلیسی

• powerful; forceful; strong, mighty

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Having great power or influence 💪
🔍 مترادف: Powerful, mighty
✅ مثال: The king was a puissant leader, feared by his enemies
قدرتمند
مثال: He is a puissant leader.
او یک رهبر قدرتمند است.
Having great power or influence.
دارای قدرت یا نفوذ
قوی

بپرس