puissance

/ˈpwɪsəns//ˈpwiːsɑːns/

معنی: توانایی، قدرت، نیرو، توان
معانی دیگر: strength توان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: great strength or power; might.
متضاد: impotence, weakness
مشابه: main

جمله های نمونه

1. the puissance of the labor vote.
[ترجمه گوگل]تقویت رای کارگری
[ترجمه ترگمان]the رای دادن کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The doctrine "Confucius never talked about odd, puissance, turmoil and deity" reflects an important part of Confucianism.
[ترجمه گوگل]آموزه «کنفوسیوس هرگز در مورد عجیب و غریب، ناآرامی، آشفتگی و الوهیت صحبت نکرد» بخش مهمی از آیین کنفوسیوس را منعکس می کند
[ترجمه ترگمان]این شعار \"کنفسیوس هیچ گاه در مورد odd، آشفتگی، آشفتگی و deity حرف نمی زد\" و منعکس کننده بخش مهمی از Confucianism گرایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ses r ê ves de puissance s 'é vanouirent.
[ترجمه گوگل]Ses r ê ves de puissance s 'é vanouirent
[ترجمه ترگمان]Ses r de puissance s vanouirent
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Puissance - Mother of Disease. . .
[ترجمه گوگل]Puissance - مادر بیماری
[ترجمه ترگمان] مادر -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'We are in fact not asking for a transfer of puissance as a lot of people seem to think,' she said.
[ترجمه گوگل]او گفت: «ما در واقع آنطور که به نظر می‌رسد بسیاری از مردم فکر می‌کنند، درخواست انتقال نیرو نداریم
[ترجمه ترگمان]او گفت: ما در واقع درخواست انتقال of را نمی کنیم چون به نظر می رسد بسیاری از مردم فکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانایی (اسم)
strength, ability, capability, might, potency, energy, influence, authority, vim, puissance

قدرت (اسم)
might, potency, power, authority, rod, zing, vigor, sovereignty, nerve, posse, vim, godown, staying power, puissance, strong arm, vis

نیرو (اسم)
gut, strength, might, energy, force, power, pep, breath, vigor, blood, brawn, thrust, tuck, zip, vim, leverage, tonus, puissance, vis

توان (اسم)
might, potency, power, exponent, vigor, capacitance, vim, puissance

انگلیسی به انگلیسی

• power; force; might, strength

پیشنهاد کاربران

puissance ( ورزش )
واژه مصوب: پرش قدرتی
تعریف: یکی از مواد رشتۀ پرش بااسب که در آن از روی موانع مرتفع و پهن می پرند
قدرت
نفوذ
اقتدار

بپرس