puffy

/ˈpəfi//ˈpʌfi/

معنی: باد کرده، باد دار
معانی دیگر: (هوا و دود و غیره) پف دار، وزنده، پفی، نفس نفس زنان، هن هن کنان، پف کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: puffier, puffiest
مشتقات: puffily (adv.), puffiness (n.)
(1) تعریف: swollen; inflated.

- His eyes were puffy from crying.
[ترجمه گوگل] چشمانش از گریه پف کرده بود
[ترجمه ترگمان] چشمانش از گریه پف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: breathing rapidly; panting.

جمله های نمونه

1. Her cheeks were puffy with crying.
[ترجمه گوگل]گونه هایش از گریه پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]گونه هایش از گریه باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Puffy white clouds were scudding past.
[ترجمه گوگل]ابرهای سفید پف کرده از کنارش می گذشتند
[ترجمه ترگمان]ابره ای سفید و سفیدی که از کنار آن ها می گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Crying only made her achy and puffy.
[ترجمه گوگل]گریه فقط باعث ناراحتی و پف او می شد
[ترجمه ترگمان]تنها گریه و زاری او را به درد می آورد و باد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His eyes were still puffy with sleep.
[ترجمه گوگل]چشمانش هنوز از خواب پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش هنوز خواب آلود بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many air travellers suffer puffy ankles and feet during long flights.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مسافران هوایی در طول پروازهای طولانی از مچ پا و پاهایشان پف کرده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مسافران هوایی در طول پروازهای طولانی مدت از قوزک پا و پاهای پف کرده رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I examined the puffy skin under my eyes.
[ترجمه گوگل]پوست پف کرده زیر چشمم را بررسی کردم
[ترجمه ترگمان]پوست پف کرده زیر چشمانم را برانداز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her skin is puffy round her eyes.
[ترجمه گوگل]پوستش دور چشمش پف کرده
[ترجمه ترگمان]پوستش دور چشمانش پف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her eyes were puffy from crying.
[ترجمه گوگل]چشمانش از گریه پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از گریه پف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. John's eyes were bloodshot and puffy.
[ترجمه گوگل]چشمان جان خون آلود و پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]چشمان جان گرفته و پف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the thin atmosphere, faces became puffy, eyes almost disappeared and some people's sight was affected.
[ترجمه گوگل]در فضای نازک، صورت ها پف کرده، چشم ها تقریبا محو شدند و بینایی برخی افراد تحت تأثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در هوای رقیق، صورت ها پف کرده و چشمانش تقریبا ناپدید شده بود و منظره مردم تحت تاثیر قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sun had risen above a bank of puffy blue clouds that lay along the horizon.
[ترجمه گوگل]خورشید بر فراز کرانه ای از ابرهای آبی پف کرده که در امتداد افق قرار داشتند طلوع کرده بود
[ترجمه ترگمان]خورشید بالای تپه ای از ابره ای متورم آبی رنگ بالا آمده بود که در امتداد افق قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had a white puffy panicky face and prominent eyes accentuated by pink eyeshadow.
[ترجمه گوگل]او یک صورت ترسناک پف کرده سفید و چشمان برجسته داشت که با سایه چشم صورتی برجسته شده بود
[ترجمه ترگمان]صورت رنگ پریده و پف کرده و چشمان درشتش نشان می داد که به رنگ صورتی درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cabins looked like puffy cinnamon buns, with their icing-white roofs.
[ترجمه گوگل]کابین‌ها شبیه نان‌های دارچینی پف کرده‌ای بودند، با سقف‌های سفید مایل به یخ‌شان
[ترجمه ترگمان]کلبه ها مثل کلوچه puffy پف کرده بودند، با سقف های icing سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was wearing a blue dress with big puffy sleeves and long black stockings.
[ترجمه گوگل]او یک لباس آبی با آستین های پف دار بزرگ و جوراب بلند مشکی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]پیراهن آبی رنگ با آستین های پف کرده و جوراب های بلند بلند پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باد کرده (صفت)
ventricular, tumescent, baggy, puffy, billowy, bouffant, protuberant, ventricose, turgid, tumid, turgescent

باد دار (صفت)
puffy, bloated, blowy, flatulent

انگلیسی به انگلیسی

• swollen, bloated; inflated, filled with gas; short of breath; fat, chubby
something that is puffy has a round, swollen appearance.

پیشنهاد کاربران

پف دار. پف کرده. پفی
مثال:
cumulus is a large white cloud formation having a flat base and high puffy peaks
کومولوس یک فرم {از} ابر بزرگ سفید است که دارای پایه مسطح و کاکل های پف کرده بلند است.
نوعی دسر
شیرینی هایی مثل نون خامه ای ک وقتی پخت پف میکنند
Puffy : پف کرده - باد کرده - متورم - تپلی مپلی ( adj )
تو فارسیم داریم که میگیم یه چیزی پُف کرده
تلفظش میشه : پافی
A kind of sweet desert which is round and light
نوعی شکلات

بپرس