puckered

جمله های نمونه

1. he puckered up his lips for a kiss
لب های خود را برای بوسه غنچه کرد.

2. i puckered my lips into a whistle
لب های خود را برای سوت زدن جمع کردم.

3. zary was wearing a puckered blouse
زری یک بلوز چروکیده پوشیده بود.

4. as soon as she heard shemr's name, her face puckered
تا اسم شمر را شنید چهره اش چین افتاد.

انگلیسی به انگلیسی

• pursed, constricted until tight and wrinkled (i.e. the lips); wrinkled, creased

پیشنهاد کاربران

بپرس