pucker

/ˈpəkər//ˈpʌkə/

معنی: چین، جمع شدگی، چروک، درهم کشیدن، چروک کردن، چروک شدن
معانی دیگر: چروکیده کردن، چروکاندن، چروکیدن، کیس دار شدن یا کردن، لب ورچیدن، (کاشانی) لنج ورچیدن، (لب را) غنچه کردن یا شدن، انجوخیدن، چروکیدگی، پارچه ی چین دار (به طور عمدی)

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: puckers, puckering, puckered
• : تعریف: to gather or contract into small folds or wrinkles.
مترادف: crease, crinkle, furrow, gather, knit, purse, wrinkle
مشابه: corrugate, crease, frill, pleat, ruffle, rumple, shirr, tuck

- He puckered his lips and leaned forward to kiss her.
[ترجمه گوگل] لب هایش را جمع کرد و به جلو خم شد تا او را ببوسد
[ترجمه ترگمان] لب هایش را درهم فشرد و به جلو خم شد تا او را ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wallpaper will pucker from moisture or heat.
[ترجمه گوگل] کاغذ دیواری از رطوبت یا گرما جمع می شود
[ترجمه ترگمان] کاغذدیواری هم از رطوبت و یا رطوبت تشکیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a fold or wrinkle, or the section of something that is wrinkled.
مترادف: cockle, crease, crinkle, pleat, rumple, wrinkle
مشابه: crumple, fold, shirr, tuck

- an irregular pucker in the cloth
[ترجمه گوگل] کوبنده نامنظم در پارچه
[ترجمه ترگمان] چین و چروک غیر معمول در پارچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pucker up
غنچه کردن (لب)،لب ها را جمع کردن (مثلا برای بوسیدن)

2. to pucker one's lips
لنج ورچیدن

3. I find a zig-zag tends to pucker the fabric, but this may differ with makes of sewing machine.
[ترجمه گوگل]به نظر من زیگ زاگ تمایل به چروکیدن پارچه دارد، اما این ممکن است با ساخت چرخ خیاطی متفاوت باشد
[ترجمه ترگمان]من یک زیگ زاگ پیدا می کنم، اما این کار ممکن است با استفاده از دستگاه خیاطی متفاوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then seeing Joe's lips pucker, he walked over to the fireplace and embraced him.
[ترجمه گوگل]سپس با دیدن لب های جو به سمت شومینه رفت و او را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]بعد لب های جو را دید، به طرف بخاری رفت و او را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her lips pucker and stretch, pucker and stretch.
[ترجمه گوگل]لب هایش به هم می ریزد و می کشد، تکان می خورد و کشیده می شود
[ترجمه ترگمان]لب هایش به هم چین و چروک برمی خورد، چین و چروک برمی خورد و کش و قوسی به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His lips didn't curve or pucker when he smiled.
[ترجمه گوگل]وقتی لبخند می زد لب هایش خم نمی شد و تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی لبخند می زد لب هایش به هم خم نشدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Forging defects of mould cavity non-saturate, crack, pucker and shearing edge avulsion, etc. on the astrictive clamps and operating scissors are studied by means of appearance and metallography.
[ترجمه گوگل]عیوب آهنگری غیر اشباع حفره قالب، ترک خوردگی، بریدگی لبه برشی و غیره بر روی گیره های گیره و قیچی عامل با استفاده از ظاهر و متالوگرافی بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]نقص های Forging حفره تولید شده غیر اشباع، ترک، چین و shearing لبه برشی و غیره به وسیله clamps astrictive و قیچی عمل به وسیله ظاهر و metallography بررسی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hammer recently spoke out about the kissing scene, saying he was looking forward to canoodling with DiCaprio and telling him to "pucker up".
[ترجمه گوگل]هامر اخیراً در مورد صحنه بوسیدن صحبت کرده و گفته است که مشتاقانه منتظر است تا با دی کاپریو همکلام شود و به او بگوید که "جنگ بزن"
[ترجمه ترگمان]همر به تازگی در مورد صحنه بوسیدن شروع به صحبت کرد و گفت که او مشتاقانه منتظر canoodling با دی کاپریو است و به او می گوید \"چین و چروک\" را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Peony no from pucker up eyebrows. This children unexpectedly is come like this, also not wonder that pearly the madam will can not away with.
[ترجمه گوگل]گل صد تومانی نه از ابروهای جمع شده این بچه ها به طور غیرمنتظره ای به این شکل آمده اند، همچنین جای تعجب نیست که خانم مرواریدی را نمی تواند دور کند
[ترجمه ترگمان]Peony ابروهایش را درهم کشید و گفت: نه این بچه ها به طور غیر منتظره به اینجا می آیند، و تعجبی هم ندارد که خانم pearly هم نمی تواند با آن ها فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Compress lips together . Pucker lips & attempt to whistle.
[ترجمه گوگل]لب ها را به هم فشرده کنید لب های کوبنده و تلاش برای سوت زدن
[ترجمه ترگمان]لب هایش را به هم فشرد له وین در حال سوت زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So why is it that we love to pucker up?
[ترجمه گوگل]پس چرا ما عاشق چروکیدن هستیم؟
[ترجمه ترگمان]پس چرا ما دوست داریم از هم چین کاری بکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You gotta pucker up your lips, like this.
[ترجمه گوگل]باید لباتو اینجوری جمع کنی
[ترجمه ترگمان] باید لبات رو از بین ببری، مثل این
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can try to pucker up to look cute, but don't overdo it.
[ترجمه گوگل]شما می توانید سعی کنید برای زیبا به نظر رسیدن به سمت بالا حرکت کنید، اما در این کار زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی بعضی وقت ها هم چین و چروک به شی، اما زیاده روی نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A small fold or pucker made by gathering cloth.
[ترجمه گوگل]چین یا کوبنده کوچکی که با جمع کردن پارچه ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]چین و چروک کوچکی که با جمع آوری پارچه ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

جمع شدگی (اسم)
concentration, condensation, pucker

چروک (اسم)
wrinkle, pucker, shrinkage, plica

درهم کشیدن (فعل)
pucker

چروک کردن (فعل)
shrink, ruff, ruffle, pucker

چروک شدن (فعل)
shrink, constringe, shrivel, crease, pucker, tousle

تخصصی

[نساجی] چروک - چین - جمع شدگی

انگلیسی به انگلیسی

• fold, crease, wrinkle; gather, tight crease or wrinkle
purse, constrict until tight and wrinkled (i.e. the lips); crease, wrinkle; become wrinkled, become creased
when a part of your face puckers or is puckered, it becomes wrinkled because you are frowning or trying not to cry.

پیشنهاد کاربران

لب و لوچۀ آویزان
pucker of the lips
لب ورچیدن
لهجه و گویش تهرانی
بر اثر ناراحتی لب ها را جمع کردن
لب برچیدن. [ ل َ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) به گریه درآمدن کودک. آغاز گریه کردن کودک. در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن. حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریستن و در اطفال مشهودتر باشد. فراهم آوردن لبها را برای گریه یا خنده. آماده ٔ گریستن شدن کودک. لبها فراهم و ترنجیده داشتن آغازیدن گریه را. آثار گریستن پیدا آمدن درلبها به آغاز. گرد کردن دو لب آغازیدن گریستن را:
...
[مشاهده متن کامل]

چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری ( آنندراج ) .

چین دار شدن لب

بپرس